حکایت های باور کردنی
http://feraghat90.blogfa.com/post-1176.aspx
در روز بيستم جمادي الثاني 1320 هجري قمري مطابق با 30 شهريور 1281 هجري شمسي در شهرستان خمين از توابع استان مرکزي ايران در خانوادهاي اهل علم و هجرت و جهاد و در خانداني از سلاله زهراي اطهر سلام الله عليها، روح الله الموسوي الخميني پاي بر خاکدان طبيعت نهاد. او وارث سجاياي آبا و اجدادي بود که نسل در نسل در کار هدايت مردم و کسب معارف الهي کوشيده اند، در ادامه به سيره امام خميني در خصوص بيت المال نيم نگاهي خواهيم داشت:
مال فقرا
خط تلفني که امام (ره) به منزل نميکشيد. خانم حضرت امام(ره) در نجف شديداً از نداشتن تلفن نگران بودند، هر وقت ميخواست با فرزندانش در ايران صحبت کند، بايد ساعتها در گرماي 48 درجه و در صف اداره تلفن معطل ميماند يا با خجالت به منزل شيخ نصرالله خلخالي ميرفتند. هر چند در آنجا با روي باز از ايشان استقبال ميشد، ولي امام اجازه داير کردن تلفن را نميدادند، حاج سيداحمد خميني(ره) از آن روزها چنين ياد ميکند:«امام «ره» به والده محترم گفته بودند که راضي نيستم که از دفتر به ايران تلفن بزنيد، قيمت اشتراک تلفن در نجف 25 دينار عراقي معادل (پانصد تومان) بود، اينجانب (احمد خميني) نوشتم از خودم پول دارم، شما تلفن داير کنيد، پولش را من به آيهالله پسنديده وکيل امام(ره) ميدهم، امام اين جواب را نوشتند:«راجع به تلفون چيزي ننويسيد که تلفون بکشيد، خرجش را ميدهم، من تلفن نميکشم، شما هم چيزي جز مال فقرا نداريد و خوب است از حالا ملاحظه وجوه شرعيه را تمرين کنيد و و زيادهروي را احتراز کنيد».
تشييع جنازه
«يک وقت يکي از بزرگان مرحوم شده بود، امام خواست؛ تشييع جنازه ايشان بروند. بنا شد که يک ماشين براي امام تهيه شود تا براي تشييع جنازه تشريف ببرند و ما يک ماشين را کرايه کرديم که تمامش در اختيارمان باشد؛ چون که هوا گرم بود و امام در گرما معطل ميشدند، خلاصه ماشين را آورديم و امام هم سوار شدند و قضيه تمام شد. ماشين تقريباً يک ساعت در اختيارمان بود و من يک دينار کرايه به راننده دادم، يک دينار آن وقت تقريبا بيست تومان بود.در سه روز بعد من صورت حساب را تقديم امام کردم، ايشان به من پرخاش کردند: تو احتياط نميکني، شما براي ماشين يک دينار پرداختي؟ عرض کردم: من فکر کردم که حضرت عالي معطل ميشويد، فرمودند: نه، من هم مثل ديگران، چرا اين جور کردي؟»
سفر با درشکه
«در نجف که بودم، يک روز امام ميخواستند، منزل تشريف ببرند، به من فرمودند: «يک درشکه بگير، ماشين نگيريها».درشکههاي آنجا خيلي تميز و مرتب نبود، باور کنيد من خودم خجالت ميکشيدم و امام تا آنجا که ميشد، ميخواستند از سهم امام کمتر مصرف کنند.
خريد مرغ
مشهدي حسين، خادم امام، به من گفت: من رفتم مرغ خريدم، وقتي آمدم، آقا مرا ديد، گفت: «چي گرفتي؟» وقتي فهميد که چه خريدم، فوراً گفت: «برو پس بده، برگردان».
خريد لباس
اوايلي که امام در نجف بودند، يک نفر استخدام شده بود، براي اينکه در منزل آقا چايي بدهد. وضع لباسش يک قدري پاک و تميز نبودـ پاره و کثيف بود ـ مرحوم حاج آقا مصطفي به من فرمود: يک پيراهن براي اين آقا بگيريد، (از اين پيراهن هاي بلند که به عربي دشداشه ميگويند) عرض کردم چشم. به يکي از رفقا گفتم: ايشان هم رفتند و پارچه خريدند، دادند به خياط دوخت و همه پول دوخت و پارچه يک دينار و ربع شد؛ يعني به پول آن روز تقريبا بيست و پنج تومان، من در دفتر نوشتم، يعني موظف بودم که هر پولي به کسي ميدادم مينوشتم و صورت حساب را هر چند روز تقديم امام ميکردم.بعد از چند روز که صورت حساب را برده بودم، يک روز بعد يا همان روز يادم نيست، وقتي از مسجد يا مدرسه ميآمديم که من اين مطلب اصلا به ذهنم نبود، امام فرمود: تو احتياط نميکني. من به عقيده خودم کاري نکرده بودم که خلاف احتياط باشد، عرض کردم: چه کار کردهام؟ فرمود: پيراهن را به من ميگفتي، عرض کردم که آقا مصطفي گفتند، فرمود: خودم بايد بگويم.من امام را خيلي ميشناختم، اما اگر ارادتم يک بود، شد هزار، چون امام آن علاقهاي که به آقا مصطفي داشتند و آن شخصيتي که آن مرحوم داشت، مع ذلک امام فرمود، خودم بايد بگويم. حساب اين نيست که حالا پسرم هست، چه رسد به اينکه يکي از اطرافيان بخواهد کاري بکند.
ساده ولي تميز
يک وقت، در نجف، از طرف امام به من امر شد که يک قبايي براي امام تهيه کنم، من رفتم پيش يک خياط آشنا به او گفتم يک قبايي ميخواهم که براي آقا مناسب باشد، چند تا نمونه پارچه داشت، گرفتيم، همراه با خياط خدمت امام رفتيم تا ببينيم، کدامش را ايشان انتخاب ميکنند، تا اينکه آن پارچه را بخريم، اتفاقا امام آن پارچهاي را انتخاب کرد که به نظر من خيلي جنس بدي بود و من آن را نميخواستم، اين روش لباس امام بود. لباسشان هميشه تميز بود، مرتب بود، اما از جهت جنس و کيفيت خيلي مراعات ميکردند و جنس خوب را نميگرفتند از اين جهت که مواظب بودند وجوهات کمتر مصرف بشود.
پيرو امام
حاج سيد احمد خميني(ره) ميگفت: توقع امام از دستاندرکاران و مسئولان نظام اسلامي اين بود که آنها هم مثل مردم عادي زندگي کنند. ساده و بيآلايش و بي تکلّف باشند. مسئولان هر چه به دنيا بيشتر توجه کنند، بيشتر در آن فرو ميروند، امام(ره) تأکيد داشتند که مسئولان به هيچ وجه اسراف نکنند، از بيت المال بهتر از اموال شخصي خود مواظبت کنند، از زخارف دنيوي دوري کنند و مردمي باشند.اخيراً وزير انرژي اتمي روسيه براي ديدار با بنده، (سيداحمد آقا) به جماران آمد، ايشان در بازديد از منزل امام به شدت تحت تأثير زندگي ساده و محقر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران قرار گرفته بودند و تأکيد داشت که زندگي آقاي مهندس ابراهيمي رئيس سازمان انرژي اتمي کشورمان را از نزديک ببيند. ميگفت: اگر زندگي آقاي ابراهيمي مانند امام ساده باشد، من باور ميکنم که ايشان پيرو امام(ره) است. (مجموعه آثار يادگار امام، جلد 2، صفحه 675)
درسي براي همه
آيتالله فاضل لنکراني احتياط امام در مصرف بيتالمال براي فرزندش سيدمصطفي ياد ميکند و ميگويد: يک مسئله که خيلي در روح من اثر گذاشته است و اين را، هم به عنوان توجه ملت ايران و هم به عنوان توجه روحانيون عزيز عرض ميکنم، مسئله وصيتنامه مرحوم حاج آقا مصطفي است....در اين وصيتنامه، ايشان مينويسند که من از مال دنيا هيچ چيزي ندارم. فقط يک مقدار کتابهايي که مورد احتياج من بود و من اکثر اين کتاب ها را از راه سهم امام و اينها تهيه کردم و وصيت ميکنم که اين کتابها اگر فرزند من روحاني شد، در اختيار او قرار داده بشود و الا به کتابخانه آقاي بروجردي در نجف منتقل بشود.اين وصيتنامه در روح من خيلي اثر گذاشت که مردي با اين همه فضايل علمي و با اين موقعيت کاملي که داشت و با اينکه عرض کرديم در اين اواخر امام امت شايد در هر ماه ميليون ها تومان به قم و نجف به طلاب شهريه ميدادند، فرزند ايشان از هيچ يک از ماليه دنيا برخوردار نباشد، تنها يک مقدار کتاب آن هم به عنوان اينکه در جهات علمي مورد نياز ايشان بوده، اين درسي براي من و امثال من است و درسي براي ملت ايران است.
حکایتی از بهلول
هارون الرّشيد از بهلول پرسيد كه آخرت مرا چطور ميبيني؟ بهلول گفت: از اين آيه ميتواني جاي خود را در آخرت بداني: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ»[1]یعني نيكوكاران در بهشتاند و بدكاران در جهنم.هارون گفت: پس قرابت من با رسول خدا كجا رفت بهلول گفت: «فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ»[2] يعني در قيامت وقتي كه اسرافيل به صور خود دميد پس آن وقت نسبي در بين نخواهد بود. يعني قرابت تو به پيغمبر (ص) بدون عمل به تو نفعي نخواهد بخشيد. هارون گفت: پس شفاعت پيغمبر (ص) چه شد؟ بهلول گفت: «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[3] كيست آن كسي كه شفاعت بكند مگر به اذن خودش. هارون گريست و اشك چشمش محاسن او را تر كرد و گفت آيا عمل من مرا نجات نميدهد؟ بهلول گفت: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[4]پس هر كه عمل ميكند به قدر ذرّهاي از نيكي ميبيند آن را و جزاي عمل به همان مقدار به او ميرسد و هر كه عمل بكند به قدر ذرّهاي شرّ و بدي، ميبيند آن را. هارون گفت: مقرّر كردم كه مؤنه ترا هر روز مهيّا دارند. بهلول گفت: آنكه مرا خلق كرده،مرا فراموش نخواهد كرد، و از نزد او بيرون شد.[5]
پانوشت:
[1] . سورة انفطار، آيات 14 و 15.
[2] . سورة مؤمنون، آية 140.
[3] . سورة بقره، آية 275.
[4] . سورة زلزال، آية 8 و 9.
[5] . بهلول عاقل، ميرزا علي آقا صدر.
منابع:
http://payameemam.ir/
پايگاه خبري تحليلي انتخاب (Entekhab.ir)
:: بازدید از این مطلب : 75
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0