نوشته شده توسط : feraghat90

 

 

عید فطر، نوروز پرهیزکاران 2   عید فطر، نوروز پرهیزکاران 3

جایگاه رفیع عید فطر در کلام و سیره معصومین(ع)
1. امام علی(ع): «همانا این روز برای کسی عید است که خدا روزه او را قبول نموده و از قیام (نماز) او تشکر کند و هر روزی که در آن معصیت خدا نباشد، همان روز عید است».[1]

2. امام علی(ع): «آگاه باشید که این روز روزی است که خدا آن را برای شما عید قرار داده و شما را برای آن اهل قرار داده است. پس خدا را یاد کنید تا خدا نیز شما را یاد کند و دعا کنید و از او بخواهید تا بر شما مستجاب کند و زکات فطره خویش را بپردازید که آن سنت پیامبر شماست و واجبی از سوی خداست».[2]

3. امام رضا(ع): «روز فطر برای مسلمانان عید گشته تا روز گردهمایی مسلمانان باشد که در آن گرد هم آیند و برای خدا در این روز به صحرا (فضای باز) درآیند و خدا را به خاطر منتی که بر آنها نهاده به بزرگی یاد کنند. پس این روز روز عید و روز اجتماع و روز فطر و روز زکات و روز امید و روز تضرع به درگاه الهی است».[3]

۴. امام علی(ع): «ای مردم! این روز شما روزی است که نیکوکاران در آن پاداش می گیرند و زیان کاران و تبهکاران در آن مأیوس و ناامید می گردند و این شباهت زیادی به روز قیامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و ره‍ سپار جایگاه نماز عید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوی پروردگار و با ایستادن در جایگاه نماز به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشت به سوی منازل خود، متذکر شوید بازگشتتان را به سوی منازلتان در بهشت برین. ای بندگان خدا، کمترین چیزی که به زنان و مردان روزه دار داده می شود این است که فرشته ای در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا می دهد و می گوید: «هان! بشارتتان باد ای بندگان خدا که گناهان گذشته تان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید».[4]

۵. امام سجاد(ع): «پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصیبت ما را در این ماه جبران کن و روز فطر را بر ما عیدی مبارک و خجسته بگردان و آن را از بهترین روزهایی قرار ده که بر ما گذشته است که در این روز بیشتر ما را مورد عفو قرار دهی و گناهانمان را بشویی و خداوندا بر ما ببخشایی آنچه در پنهان و آشکارا گناه کردیم... خداوندا! در این روز عید فطرمان که برای مؤمنان روز عید و خوشحالی و برای مسلمانان روز اجتماع و گردهمایی قرار دادی، از هر گناهی که مرتکب شده ایم و هر کار بدی که کرده ایم و هر نیت ناشایسته ای که در ضمیرمان نقش بسته است، به سوی تو بازمی گردیم و توبه می کنیم؛ توبه ای که در آن هرگز بازگشت به گناه نباشد و بازگشتی که در آن هرگز روی آوردن به معصیت نباشد. بارالها! این عید را بر تمام مؤمنان مبارک گردان و در این روز، ما را توفیق بازگشت به سویت و توبه از گناهان عطا فرما».[5]

فطر؛ بانگ وحدت و برابری
فرا رسیدن روز مبارک عید فطر، نوید بخش تحولاتی سرنوشت ساز در زندگی اهل ایمان است؛ زیرا زمینه ساز وحدت کلمه برای مسلمانان و تقویت اتحاد و اراده آنان و نیز روز نمایش عظمت دین و بازگشت دوباره به فطرت انسانی است. در شب و روز این عید فرخنده، اهل ایمان با دعا و توسل، خود را برای پرواز در عالم ملکوت به همراه قدسیان آماده می کنند.چه خوب و پسندیده است که مسلمانان از این مجال، در راه اعتلای کلمه حق و توسعه و ترویج معارف حیات بخش الهی بهره گرفته و خود را یک سال دیگر در پناه ایمان و عقیده، بیمه کنند. در روز عید فطر، مسلمانان با شوق بسیار، پس از گذشت یک ماه عبادت و استغاثه، در اجتماع روز فطر صف می کشند و اتحاد، یگانگی، برادری، برابری و همدلی خود را به نمایش می گذارند و بار دیگر با مدد گرفتن از تأثیرات بلند روحی و ملکوتی ماه خدا، دست رد بر سینه شیطان و شیطان صفتان روزگار می زنند.

فطر؛ عید بازگشت به فطرت
واژه عید، از ریشه «عود» گرفته شده و به معنای بازگشت است و واژه «فطر» از فطرت گرفته شده که به معنای سرشت است؛ بنابراین عید فطر یعنی بازگشت به فطرت و سرشت. بازگشت از این حیث که آیا رابطه ما با فطرت پاک انسانی، به طور صحیح برقرار است یا نه؟ آیا آن اعماق روح و فطرت پاکی که خداوند به ما داده و بر اثر حجاب های جهل، انحراف و گناه، زنگار بر رویش نشسته، در کلاس ماه رمضان، زنگارها زدوده شده اند یا نه؟ اگر چنین است، باید ابتدای نجات و آغاز پیروزی بر طاغوت نفس را در نماز عید فطر اعلام بدارند و جشن بگیرند؛ به عنوان اینکه آنچه را در ماه رمضان آموخته اند و در راه خودسازی و بهسازی به کار برده اند، ابراز کنند؛ نه فقط با کلمات و حرکات، بلکه در قلب و درون، با تمام وجود و احساس و با شعار آمیخته با شعور و فریاد برون و درون که: «اَللهُ اَکْبَر، اَللهُ اَکْبَر، لا اِلهَ اِلّا اللهُ و اللهُ اَکْبَر و لِلّهِ الْحَمْدُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما هَدانا وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما أَوْلانا؛ خدا بزرگ تر از آن است که توصیف شود. آری چنین است، معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست و خداوند بزرگ تر از آن است که وصف شود. حمد و سپاس اختصاص به ذات پاک خدا دارد به خاطر آنکه ما را در راه پاکسازی و بهسازی هدایت کرده و او را سپاس که ما و امت ما را برترین جمعیت و امت قرار داده است». رمضان، اندک اندک پایان می پذیرد و به انتهای خود می رسد. مسلمانان در مکتب رمضان و روزه، در پرتو آیات قرآن و نیایش ها و تقویت صبر و اراده، پس از فراگیری و آموزش، به خودسازی پرداخته اند. اینک جشن می گیرند که در راه پُردست انداز جهاد اکبر، با گام های استوار عبور کرده اند و به مقصود رسیده اند؛ زیرا برای انسان، بازگشت به خویشتن، فرارسیدن بهار معنویت است؛ مانند درختانی که پس از گذران زمستان سرد، به بهار رسیده و در مسیر حرکت قرار گرفته اند. به راستی چه عیدی شیرین تر و چه پیروزی ای شکوهمندتر از بازگشت به خویشتن و پیروزی بر طاغوت نفس اماره که فطرت را زیر پای سهمگین خود منکوب کرده است؟!


فطر، چیدن میوه هایی است که از فطرت می جوشد.
فطر، سپاس نعمتی است که در رمضان نازل شده است.
عید فطر، پاداش افطارهای خالصانه و به جاست؛ مهر قبولی انفاق های به قصد قربت و در حقیقت، پایان نامه دوره ایثار و گذشت است. آری! عید، میعادی در زمان است و فطر، میثاقی با فطرت، زیرا رمضان، دعوتی است به بازیافتن خودِ گمشده و ندایی است برای توجه به خدای فراموش شده. عید فطر، ضیافتی است برای تناول از مائده تقوا و پایان این میهمانی خدایی، عید قبول است؛ عید توفیق بر طاعت و اطاعت، عید توبه و تهذیب نفس، عید ذکرهای شبانه، عید مهار خواسته ها و خودخواهی ها، عید محرومان و گرسنگان.عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس، بر میهمانان حضرت حق مبارک!


عید فطر در کلام رهبر انقلاب
ـ «... روز عید فطر
از جمله مناسبت هایی است که امت اسلامی می تواند از آن منتفع شود و خوشبختانه در اسلام از این مناسبت ها بسیار است. این روز برای همه مسلمانان جهان عید است؛ روزی است که مسلمانان بعد از یک ماه روزه داری و عبادت و توجه و تذکر، با دل هایی که برای جلب رحمت و نورانیت الهی آماده شده است، با اقامه نماز و اجتماعات گوناگون، گرد هم جمع می شوند و این برای دنیای اسلام یک فرصت است».[6]
ـ «عید فطر از عظیم ترین مناسبت های اسلامی است. دنیای اسلام، روز عید فطر را به معنای حقیقی عید می داند و عید می گیرد و این چیزی است که اسلام برای امت اسلامی خواسته است: «جَعَلَهُ اللهَ لَکُمْ عِیداً وَ جَعَلَکُمْ لَهُ اَهُلاًَ»؛ خدای متعال امروز را برای امت اسلامی عید قرار داد و آنها را شایسته این عید دانست. آنچه مهم است بخش دوم قضیه است. ما باید از این هدیه الهی استفاده کنیم؛ هم استفاده شخصی، به معنای راه دادن نور معرفت و توبه و انابه به دل های خودمان که اگر از عالم معرفت و محبت الهی دریچه ای بر روی دل های خودمان باز و اندرون خود را نورانی کنیم، بسیاری از تاریکی ها و گرفتاری های دنیای بیرون هم حل خواهد شد.».[7]
ـ «... امروز عید فطر است؛ روز عیدی گرفتن از خدای متعال است؛ روزی است که در قنوت نماز عید فطر، میلیون ها دل متذکر و خاشع از خداوند متعال درخواست کردند همان خیراتی را که به برترین بندگانش داده است، به آنها هم بدهد و از شروری که برترین و بزرگ ترین انسان های تاریخ را از آن دور نگه داشته است، آنها را هم دور بدارد. آن خیرات در درجه اول، عروج به مقام توجه به خدا، عبودیت خدا، آشنا بودن و مرتبط بودن با خدا و الهام گرفتن از حضرت حق در همه گفتار ها و کردارها و آنات زندگی است و بدترین شرور، شرک به خدا، خضوع در برابر قدرت های غیرالهی و ضدالهی و بنده و برده دیگران بودن است...».[8]


آغازی بر یک پایان
صدای پای عید می آید و دل مؤمن، برسر دو راهی شادی عید فطر و حزن رفتن ماه رمضان سرگردان است.نمی داند از آمدن آن، مسرور باشد یا از رفتن این محزون. عید فطر، پاک ترین ِ عیدهاست؛ زیرا پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است. عید فطر، عید پایان یافتن رمضان نیست؛ عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است؛ همچون ققنوس که از خاکستر خویش، دوباره متولد می شود. رمضان، کوره ای است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو، با جانی تازه از آن سر برمی آورد.فطر، شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست؛ بلکه برآمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است؛ زیرا قرار است رمضان با سحرهایش، با افطارهایش، با شب های قدر و مناجات هایش، از ما آدمی دیگر بسازد. اگر در عید فطر در نیابیم که از نو متولد شده ایم، اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم، عید فطر، عید ما نیست.

شعر

مولوی: «بگذشت مه روزه، عید آمد و عید آمد // بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد»
حافظ: «حافظ منشین بی می و معشوق زمانی  //  کایام گل و یاسمن و عید صیام است»
قیصر امین پور:  «عید است و دلم خانه ویرانه بیا // این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا . یک ماه تمام میهمانت بودیم // یک روز به مهمانی این خانه بیا»
سعدی: «برگ تحویل می کند رمضان // بار تودیع بر دل اِخْوان.  یار نادیده سیر، زود برفت // دیر ننشست نازنین مهمان.  ماه فرخنده، روی بر پیچید  // و علیک السلام یا رمضان»


سید محمدمهدی موسوی


[1]. نهج البلاغه، کلمات قصار، 551.
[2]. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 517.
[3]. همان، ص 522.
[4]. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ص 132.
[5]. صحیفه سجادیه، دعای وداع با ماه رمضان.
[6]. سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با کارگزاران نظام، 15/9/1381.
[7]. همان، 25/9/1380.
[8]. همان، 5/9/1382.


اشارات > مهر 1387، شماره 113، صفحه 125.

 http://feraghat90.blogfa.com/post-1240.aspx

امام خمینی رحمه الله
عید ماه مبارک رمضان، عید وصال است.
عید شریف فطر، عید است برای ضیافت الله.
روز عید فطر، برای روزه داران، روز لقاءالله است.
فطر، روزی است که خداوند متعال برای مسلمین عید قرار داده تا با اجتماع خود در نماز و خطابه های مناسب با هر عصر، راه و روش خود را در مقابل ...

  

           .عید فطر، نوروز پرهیزکاران.

http://feraghat90.blogfa.com/post-125.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1231.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1238.aspx

 http://feraghat90.blogfa.com/post-1240.aspx

عید فطر، نوروز پرهیزکاران 2

عید فطر، نوروز پرهیزکاران 3

عید فطر, عید, فطر    محمّدرضا عابدی   عید فطر, عید, فطر


:: برچسب‌ها: عید فطر , نوروز پرهیزکاران ,
:: بازدید از این مطلب : 160
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

http://feraghat90.blogfa.com/post-125.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1231.aspx

شهر نماز
آگاهی از تاریخ شهر قدس می تواند در درک صحت ادعای صهیونیست ها در مالکیت قدس مهم باشد. قدمت شهر قدس به بیش از پنج هزار سال پیش باز می گردد و بدین ترتیب یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان محسوب می شود. نام های مختلفی که بر این شهر اطلاق گردید از عمق تاریخ این شهر گواهی می دهد. گوناگونی نامها به خاطر ملل مختلفی است که در این سرزمین سکونت داشتند.کنعانی ها که در هزاره ی سوم پیش از میلاد به این منطقه آمدند نام آن را «اورسالیم» نهادند که به معنای شهر صلح یا شهر الهه «سالیم» است.واژه ی اورشلیم که در عبری «یروشالیم» خوانده شده و به بیت المقدس اطلاق شده است از ریشه ی همین واژه گرفته شده است. در تورات 680 بار این واژه تکرار شده است. در عصر یونانیان هم این شهر مقدس به «ایلیا» شهرت یافت که به معنای (خانه ی خداست). از مهمترین کارهایی که کنعانیان برای قدس انجام دادند ایجاد تونل برای تأمین آب به داخل شهر بود. آنان آب چشمه ی «جیحون» در دره ی «قدرون» که امروزه به «عین سلوان» شهرت یافته را به این شهر منتقل کردند.

ساکنان اصلی شهر
قبیله «یبوسی ها» که از قبایل کنعانیان عرب بودند در حدود سال 2500 قبل از میلاد در این سرزمین ساکن شدند و بر آن نام «یبوس» نهادند.در عصر فراعنه شهر قدس تحت نفوذ مصر فرعونی قرار گرفت که این سیطره از قرن 16 قبل از میلاد آغاز گردید. در عهدپادشاه «اخناتون» شهر قدس توسط «خابیروها» که از قبایل بادیه نشین بودند، مورد حمله قرار گرفته و به دلیل آنکه «عبدی خیبا» نتوانست در برابر حملات قبایل بادیه نشین مقاومت کند، این شهر به دست آنها افتاد و تا سال 1317 قبل از میلاد این سیطره ادامه داشت که بار دیگر به تصرف مصری ها درآمد و تحت حاکمیت آنها باقی ماند.

دوره یهودی
در تاریخ پنج هزارساله ی قدس، یهودیان تنها 73 سال بر این شهر حکومت کردند. حضرت داوود (ع) بین سالهای 977 یا 1000 قبل از میلاد این شهر را به تصرف خود درآورد و بر آن نام «شهر داوود» نهاد. آن حضرت قصرها و قلعه های مختلفی در این شهر بنا کرد. پادشاهی حضرت داوود 40 سال به طول انجامید. پس از وی پسرش حضرت سلیمان(ع) مدت 33 سال بر این شهر حکمرانی کرد. پس از رحلت حضرت سلیمان در عهد فرزندش «رحبعام» قلمرو حضرت سلیمان به چند تکه تقسیم شد و این شهر بار دیگر «اورشلیم» نام گرفت.

عصر بابلی ها
«بخت النصر دوم» شهر قدس را پس از شکست دادن پادشاهان یهود در سال 56 پیش از میلاد به تصرف خود درآورد. وی پس از فتح قدس یهودیان و پادشاه آنان (صدقیا) را به اسارت در آورده و به شهر بابل برد.

دوره پارسیان
در سال 538 قبل از میلاد «کورش» پادشاه هخامنشی پس از برانداختن حکومت ماد و فتح بابل به یهودیان اجازه داد تا از بابل به قدس بازگردند.

دوره یونانی
اسکندر (مقدونی) فلسطین را در سال 333 قبل از میلاد به تصرف خود درآورد. پس از مرگ وی سلسله مقدونی حاکمیت خود را در این شهر ادامه داد. در سال 323 قبل از میلاد هم «بطلمیوس» به این شهر حمله کرد و آن را به همراه بقیه ی خاک فلسطین به سرزمین مصر ملحق کرد. پس از وی جانشین او نیز در سال 198 قبل از میلادی این عمل را تکرار کرد.

دوره رومیان
«بومبیجی یبمپ» فرمانده ی ارتش روم در سال 63 قبل از میلاد قدس را به تصرف خود درآورد و آن را به امپراطوری روم ملحق نمود. بیت المقدس بدین شکل تا سال 636 میلادی تحت حاکمیت رومی ها باقی ماند. در این مدت شهر قدس شاهد حوادث و رویدادهای مختلفی بود. شورش یهودیان بین سالهای 66 تا 70 میلادی در قدس از جمله حوادث آن دوره بود که به شدت توسط رومی ها سرکوب گردید و در این شورش شهر به آتش کشیده شد و حاکم روم بسیاری از یهودیان را به اسارت گرفت تا وضعیت شهر بار دیگر تحت اشغال رومی ها به شکل سابق خود باز گردد. پس از آن دو بار دیگر یهودیان در سال های 115 و 132 دست به شورش زدند و موفق شدند شهر را به تصرف خود درآورند اما «آدریان» امپراطور روم به شدت و قساوت با آنان برخورد کرد. او برای بار دوم شهر قدس را ویران و یهودیان را از آنجا اخراج کرده و تنها به مسیحیان اجازه اقامت در شهر را داد. پس از آن نام شهر را به «ایلیا» تغییر و دستور داد تا هیچ یهودی در شهر سکونت نداشته باشد. «کنستانتین اول» امپراطور روم پایتخت خود را به قدس منتقل کرد و مسیحیت را به عنوان دین رسمی کشور تعیین نمود. این حادثه نقطه عطفی در تاریخ قدس به شمار می رود. زیرا در سال 326 کلیسای «قیامت» در قدس ساخته شد.

بازگشت فارس ها
درسال 395 امپراطوری روم به دو بخش متخاصم تقسیم شد. مسئله ای که باعث گردید تا فارس ها نسبت به حمله به قدس ترغیب شوند. این امر برای آنها در سال 614 میسر گردیده و حاکمیت آنان براین شهر تا سال 628 ادامه یافت. در این سال رومی ها بیت المقدس را باز پس گرفته و تا زمان فتح اسلام در سال 636 همچنان حکمرانی آنان بر این شهر ادامه داشت.

معراج حضرت رسول(ص)
در سال 621 میلادی شهر قدس شاهد حضور پیامبر بود، در این سال خداوند رویداد «اسری»آن حضرت را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی منتقل و از آنجا نیز به معراج برد.

دوره ی اول اسلامی
عمر بن الخطاب در سال 636 (15 هجری) در روایت دیگر سال 638 میلادی شهر قدس را فتح کرد. در آن سال ارتش اسلام به فرماندهی «ابوعبیده عمر بن جراح» وارد بیت المقدس شد.اسقف «سفرونیوس» درخواست نمود که عمرخود شهر قدس را تصرف کند، از این رو بود که سند اعطای آزادی دینی در مقابل اعطای جزیه بین او و عمر به امضا رسید و این دوره به (عهد عمری) شهرت یافت. براساس مفاد این قرارداد نام شهر از ایلیا به قدس بازگردانده شد و همچنین به درخواست مسیحیان سکونت یهودیان در شهر قدس ممنوع شد.از آن تاریخ شهر مقدس قدس شکل اسلامی به خود گرفت، تا آنکه در دوره ی امویان (661 750 م) و دوره عباسیان (750 878 م) این شهر در ابعاد مختلف شاهد شکوفایی گسترده ای شده بود.از مهمترین آثار اسلامی ساخته شده در این دوره مسجد «قبه الصخره» است که «عبدالملک بن مروان» آن را بین سالهای 682 تا 691 میلادی بنا نهاد و در سال 709 میلادی نیز «مسجدا لاقصی» ساخته شده است. شهر قدس در این دوره شاهد ناآرامی و جنگ های نظامی متعدد بود که بین عباسیان و فاطمیان و نیز قرامطه روی داده بود. تا اینکه سرانجام در سال 1071 میلادی بیت المقدس به دست سلجوقیان افتاد.

جنگ های صلیبی
قدس در سال 1099 به دست صلیبیان تصرف شد، این رویداد پس از 500 سال حکومت اسلامی و بر اثر جنگ های بوجود آمده بین سلجوقیان و فاطمیان از یکسو و نزاع ها و اختلافات داخلی سلجوقیان از سوی دیگر به وقوع پیوست. صلیبی ها به محض ورود به قدس حدود 70 هزار مسلمان را به شهادت رساندند و از هتک حرمت تمامی مقدسات اسلامی دریغ نکردند. از آن تاریخ یک دولت مسیحی در قدس روی کار آمد که توسط یک پادشاه کاتولیک اداره می شد و تمامی قوانین نیز براساس مذهب کاتولیکی تدوین گردید. این مسئله باعث برانگیخته شدن خشم ارتودکس ها شد.

دوره ی دوم اسلامی
در این دوره «صلاح الدین ایوبی» موفق شد در سال 1187 بیت المقدس را باز پس بگیرد. این رویداد طی جنگ «حطین» به وقوع پیوست. وی پس از فتح قدس با ساکنان آن به نرمی رفتار کرده و صلیب ها را از قبه الصخره برداشته و به سازندگی شهر پرداخت. با این حال صلیبی ها توانستند پس از مرگ صلاح الدین بار دیگر بر شهر قدس تسلط یابند. این کار در دوره «پادشاهی فردریک» صورت گرفت. این شخص موفق شد که به مدت 11 سال این شهر مقدس را در اشغال خود نگه دارد، اما پادشاه «صالح نجم الدین ایوم» در سال 1244 این شهر را از آنان باز پس گرفت.

دوره ی ممالیک
شهر طی سال های 1243 و 1244 میلادی مورد حمله ی مغولها قرار گرفت اما ممالیک ها به فرماندهی «سیف الدین قطز» و «الظاهر بیرس» در جنگ «عین جالود» بر مغولها پیروز شدند. این رویداد در سال 1259 م به وقوع پیوست و پس از آن تمام فلسطین و از جمله قدس تحت حاکمیت ممالیکی ها درآمد. ممالیک ها مصر، و شام را نیز پس از سقوط دولت ایوبی تاسال 1517 در حاکمیت خویش داشتند.

حکومت عثمانی
ارتش عثمانی به رهبری سلطان سلیم اول پس از پیروزی در جنگ «مرج دابق» که بین سالهای 1615 تا 1616 روی داد، وارد قدس شده و آن را به قلمرو امپراطوری عثمانی ملحق کردند. سلطان «سلیمان قانونی» دیوارهای شهر قدس و همچنین «قبه الصخره» را بازسازی کرد. بین سال های 1831 تا 1840 م فلسطین بخشی از کشور مصر به رهبری «محمد علی» قرار گرفت. اما طولی نکشید که بار دیگر توسط دولت عثمانی فتح شد. دولت عثمانی در سال 1880 برای قدس خودمختاری اعلام کرده و دیوارهای شهر را برای سهولت ورود «ویلیام دوم» قیصر آلمان و همراهان وی به شهر در سال 1898 برداشت، به هر شکل قدس تا جنگ جهانی اول تحت حاکمیت عثمانی بود. آنگاه ترک های عثمانی پس از شکست در جنگ از فلسطین خارج شدند.

دوره ی اشغالگری انگلیس
قدس بین روزهای 8 و 9/12/1917 به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد. در این تاریخ ژنرال «آلنبی» اشغال قدس را به دست انگلیسی ها اعلام کرده و «جامعه ی ملل» حق قیمومیت بر فلسطین را به انگلیسی ها واگذار کرد. اینگونه بود که قدس پایتخت فلسطین تحت قیمومیت انگلیس قرار گرفت. در این دوره یعنی حاکمیت انگلیس بین (1920 1948) فلسطین شاهد ورود گسترده یهودیان از سراسر جهان بود. بخصوص که پس از وعده ی «بالفور» در سال 1917 مبنی بر اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین، جریان این مهاجرتها شکل بسیار گسترده ای به خود گرفت.

طرح بین المللی کردن قدس
مسئله قدس پس از جنگ جهانی دوم در سازمان ملل متحد مطرح شد و این سازمان با صدور قطعنامه ای در 29 نوامبر 1947 خواستار بین المللی شدن شهر مقدس قدس گردید.

پایان قیمومیت انگلیس
در سال 1948 انگلیس پایان قیمومیت خود را بر فلسطین اعلام و نیروهای خود را از این سرزمین خارج کرد. به محض خروج انگلیس از سرزمین فلسطین باندهای صهیونیستی از خلأ سیاسی و نظامی به وجود آمده در این سرزمین کمال سوءاستفاده را کرده و فوری برپایی اسرائیل را اعلام کردند. در 3 دسامبر 1948 «دیوید بن گوریون» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی بخش غربی قدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی اعلام کرد، در حالی که تا شکست اعراب در جنگ ژوئن 1967 بخش شرقی این شهر تحت حاکمیت اردن بود. اما پس از جنگ ژوئن این بخش از بیت المقدس نیز به اشغال رژیم صهیونیستی درآمد.

جغرافیای قدس
شهر قدس روی نصف النهار 35 درجه و 13 دقیقه شرقی و مدار 31 درجه و 52 دقیقه شمالی قرار گرفته است. این شهر بر روی سلسله تپه هایی که از غرب به شرق امتداد یافته و بین 720 الی 830 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته اند، واقع شده است. شهر قدس 54 کیلومتر با دریای مدیترانه و 250 کیلومتر با دریای سرخ فاصله دارد.چندین جاده بسیار مهم قدس را به شهرهای بزرگ فلسطین و برخی از پایتخت های کشورهای عربی متصل می کند. این شهر 150 کیلومتر با عکا، 65 کیلومتر با نابلس، 36 کیلومتر با الخلیل، 62 کیلومتر با یافا و 94 کیلومتر با غزه فاصله دارد. همچنین جاده ای به طول 88 کیلومتر این شهر را به عمان، 290 کیلومتر به دمشق، 528 کیلومتر به قاهره و 865 کیلومتری به بغداد متصل می سازد. هسته ی اولیه شهر قدس آنگونه که حفاری ها نشان می دهند بر دامنه تپه مشرف بر روستای «سلوان» واقع در جنوب شرقی حرم قدس شریف که به مساحتی حدود 55 هزار متر مربع ساخته شده و با آب چشمه ی ام الدرج نیز آبیاری می شد، کشیده شده است. به مرور زمان شهر قدس روند توسعه ی خود را پیش گرفت و از شرق، شمال شرق و جنوب غربی گسترش یافت. هسته ی مرکزی شهر نیز در بر گیرنده ی مراکز مقدس سه دین آسمانی (اسلام، مسیحیت و یهود) است. قدس قدیمی یا قدس عتیق به مناطقی اطلاق می شود که در داخل دیوار «سلیمان قانونی» قرار دارد. مساحت این منطقه 71/8 دونم (دونم معادل 1000 متر مربع است) است که در داخل دیواری به طول 20/4 کیلومتر واقع شده است. منطقه ی مذکور بر فراز چهار کوه «موریا»، «صهیون»، «اکرا» و «بزیتا» واقع شده و حرم «مسجد الاقصی» نیز در جنوب شرقی بخش قدیمی شهر مقدس قدس بر فراز کوه موریا قرار گرفته است. بخش شرقی قدس همان بخش قدیمی شهر، شامل محله هایی است که مسلمانان آن را بیرون از این دیواره ساخته اند. این محله ها شامل محله «شیخ جراح»، «باب الساهره»، «وادی الجوز» و محله ی «ظهر» می باشد. واژه ی بخش شرقی پیش از سال 1948 زمانی که صهیونیست ها به حمایت انگلیس ها در بخش غربی قدس مستقر شدند، رایج شد. واژه قدس غربی در واقع به مناطقی از بیت المقدس اطلاق می گردد که در سایه اشغال فلسطین توسط نیروهای انگلیسی گسترش یافته و مهاجران یهودی نیز با پشتیبانی انگلیس در آن سکونت کردند. این منطقه وسعت بسیاری یافته و انگلیسی ها این منطقه را در سال 1946 به حوزه استحفاظی بیت المقدس ملحق کرده و با الحاق بخش غربی قدس مساحت این شهر را به 19 کیلومتر مربع رساندند. بدین معنا که این بخش به 20 برابر بخش قدیمی و کهنه شهر گسترش یافته است.

قدس یکپارچه
صهیونیست ها از این واژه برای توصیف بخش های شرقی و غربی قدس استفاده می کنند. زیرا این شهر پس از جنگ 1948 به دو قسمت تقسیم شده و صهیونیست ها بخش غربی را به اشغال خود درآوردند در حالی که بخش شرقی آن در اختیار ارتش اردن باقی ماند. اما پس از جنگ 1967 که صهیونیست ها بخش شرقی شهر را هم به اشغال خود درآوردند بر اندیشه قدس یکپارچه به عنوان پایتخت ابدی رژیم صهیونیستی پافشاری کردند.

قدس بزرگ
این واژه در راستای تلاش های صهیونیستی برای محو هویت اسلامی این شهر بکار می رود. صهیونیست ها با الحاق شهرک های صهیونیست نشین که در اطراف شهر قدس احداث کرده اند، به بیت المقدس، سعی دارند بخش های مسلمان نشین این شهر مقدس را نسبت به بخش های یهودی نشین کوچشان دهند. از دیگر اهداف طرح «قدس بزرگ» به محاصره درآوردن محله های مسلمان نشین شهر که در بخش قدیمی شهر قرار گرفته اند را می توان نام برد. صهیونیست ها در این راستا تلاش می کنند تا محله های مسلمان نشین بخش قدیمی را از دیگر محله های مسلمان نشین که بیرون از دیواره قرار گرفته جدا کرده و با دشوار کردن نقل و انتقال و تردد مسلمانان در بخش قدیمی آنان را وادار کنند تا به خارج از شهر قدس نقل مکان کنند. چون بخش قدیمی شهر گنجایش جمعیت و ساختمان های مسکونی را دیگر نداشت، کار ساخت و ساز به خارج از دیواره ای که سلطان سلیمان قانونی در سال 1542 میلادی اطراف شهر ساخته بود، منتقل شد و محله هایی در خارج از این شهر ساخته شد که بعدها به آن قدس جدید اطلاع گردید. همچنین مناطق حومه ی شهر و روستاهای اطراف آن نیز به این شهر متصل شدند. و بعد از آن که سالها به عنوان روستاهای اطراف شهر شناخته می شدند، به دلیل گسترش شهر به مناطقی در درون آن مبدل شدند که روستاهای «شعفاط»، «بیت حنینا»، «سلوان» و «عین کارم» از جمله آنها است.

جمعیت قدس
براساس آماری که رژیم صهیونیستی به طور رسمی در سال 2000 ارایه داد، تعداد جمعیت شهر با رشدی 2 درصدی به 646 هزار و 300 نفر رسیده که از این تعداد 436 هزار و هفتصد نفر صهیونیست مهاجر و 209 هزار و 500 نفر نیز فلسطینی بودند. این در حالی است که با تغییرات بوجود آمده هم اکنون 6/67 درصد از جمعیت شهر را صهیونیست های مهاجر و 4/32 درصد را فلسطینیان یعنی ساکنان اصلی آن تشکیل می دهند. افزایش خالص جمعیت پس از آمار گیری از زاد و ولد و مهاجرین ودر نظر گرفتن مرگ و میر 12 هزار و 600 نفر می باشد که از این تعداد 2900 نفر سهم صهیونیست ها و 9700 نفر نیز سهم فلسطینیان می باشد. با توجه به این رقم می توان رشد جمعیت صهیونیست ها را در شهر 7 درصد و نزد فلسطینیان نیز 4/7 درصد عنوان کرد. به گفته ی دکتر «ساراه هیرشکوبیتس» رئیس بخش برنامه ریزی استراتژیک شهرداری قدس رژیم صهیونیستی همواره در تلاش است تا نسبت جمعیت فلسطینیان در شهر قدس از مرز 28 درصد فراتر نرود. در این راستا رژیم صهیونیستی تمامی تلاش خود را به کار بسته تا جمعیت صهیونیست ها را در شهر از هر راه ممکن افزایش دهد. به طور مثال هر خانه ای که فلسطینیان آن را ساختند، رژیم صهیونیستی به بهانه ی نداشتن جواز ویران کرده، و صهیونیست ها را در همان مکان اسکان می دهند. براساس آمار منتشر شده توسط «بیت الشرق» از سال 1967 تا 1976 بیش از دو هزار منزل مسکونی فلسطینیان توسط صهیونیست ها ویران شده است و این مسئله ای است که باعث بروز گرفتاری های فراوان و بحران شدید در جامعه ی فلسطینی گردیده و اکثر خانه های باقی مانده فلسطینی نیز با تراکم جمعیت بسیار بالایی روبرو است. براساس آخرین اطلاعات به دست آمده از سوی منابع صهیونیستی در سال 2001 بیش از 32 خانه مسکونی در بخش شرقی بیت المقدس توسط این رژیم منهدم شده ودر شش ماهه اول سال 2002 نیز بیش از 17 خانه مسکونی در این شهر توسط صهیونیست ها ویران شده است. از سوی دیگر می توان گفت که یکی از اهرمهای فشار صهیونیست ها علیه فلسطینیان ساکن قدس عدم اعطای جواز ساخت خانه به آنان است. صهیونیست ها بجز در موارد بسیار نادر به هیچ یک از خانه های فلسطینیان که بیشتر آنها قدیمی هستند، اجازه ساخت نمی دهند. این در حالی است که براساس اعلام منابع فلسطینی از میان هر 6 صهیونیست ساکن بخش غربی قدس یک نفر جواز ساخت دریافت کرده است. به گفته این منابع در هر سال تنها به 42 فلسطینی و با ارایه شروط سخت جواز ساخت داده می شود. در این زمینه باید گفت که صهیونیست ها در سال 1967 هیچ واحد ساختمانی را در بخش شرقی بیت المقدس در اختیار نداشتند و همه ی 12010 واحد مسکونی این بخش در این شهر متعلق به فلسطینیان بود و تا سال 1995 واحدهای مسکونی صهیونیست نشین به 21490 واحد رسید و در مقابل نیز فلسطینیان تنها 38534 واحد مسکونی را در اختیار داشتند.

جمعیت در بخش شرقی قدس
جمعیت فلسطینیان در سال 1999 حدود 5 درصد افزایش یافت، براساس آمارگیری صورت گرفته توسط اداره ی آمار فلسطین در آن تاریخ بیش از 348 هزار فلسطینی در بخش شرقی قدس زندگی می کردند در حالی که این رقم در سال قبل از آن 331 هزار نفر بود. با این وجود صهیونیستها که قدس را به عنوان پایتخت ابدی خود اعلام کرده بودند، اعلام می کنند تنها 180 هزار فلسطینی در این شهر زندگی می کنند. اداره ی آمار فلسطین پیش بینی می کند که جمعیت فلسطینیان در بخش شرقی قدس تا سال 2010 میلادی به بیش از نیم میلیون نفر خواهد رسید. براساس همین آمار فلسطینیان تنها 7/10 درصد از کل مساحت را در اختیار دارند. از سوی دیگر شهرک های صهیونیست نشین که پس از اشغال این شهر ساخته شده است، حدود 7/2 درصد را به خود اختصاص داده و بقیه 85 درصد مساحت شهر نیز که حدود 338 هزار دونم است بعنوان منطقه بسته نظامی اعلام شده و ورود فلسطینیان به آن ممنوع شده است. طی جنگ های 1948 و 1967 رژیم صهیونیسیتی موفق شد تمامی بیت المقدس (بخش های شرقی و غربی) را به اشغال خود درآورد و مساحت این شهر را به چندین برابر افزایش داد. صهیونیست ها برای حفظ برتری یهودی در این شهر بسیاری از روستاهای فلسطینی مجاور قدس را هم به زور سرنیزه به این ضمیمه کرده اند. در حالی که تمام مذاکرات سازش در مورد قدس بر سر یک کیلومتر مربع از این مکان مقدس بود اما اکنون برسر بقیه شهر می باشد. در صورتی که مساحت بخش شرقی قدس بالغ بر 73 کیلومتر مربع است. حال با توجه به این نابرابری ملاحظه کنید که روند سازش چه بر سر مسئله قدس می آورد. در اینجا لازم به اشاره است که بخش قدیمی قدس به پنج محله تقسیم می شود: محله ی اسلامی، محله ی مسیحی (که به آنها محله ی عربی یا فلسطینی اطلاق می شود)، محله ی یهودی که پس از جنگ 1967 بر روی زمین های موقوفه اسلامی ساخته شد، محله ی ارمنی، و صحن مسجد الاقصی است که تمامی این محله ها تنها به وسعت یک کیلومتر مربع قرار دارند.

کمپ دیوید 2
مسئله قدس در جدول حل و فصل نهایی روند سازش قرار داده شده بود.این مسائل در مذاکرات «کمپ دیوید 2» مطرح شد که در آن «ایهود باراک» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و «یاسر عرفات» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین «بیل کلینتون» رئیس جمهور وقت آمریکا حضورداشتند.در گفت و گوهای کمپ دیوید رژیم صهیونیستی و آمریکا به عرفات پیشنهاد کردند که محله ی عربی (مسیحی و مسلمان نشین) که مساحت آن از یک سوم کیلومتر تجاوز نمی کند را به تشیکلات خودگردان واگذار کنند. در این مذاکرات رژیم صهیونیستی حاضر نشد تمام بخش قدیمی این شهر را به فلسطینیان واگذار کند. به هر شکل این مسئله با مخالفت طرف فلسطینی مذاکره کننده مواجه گردید.می توان مسئله قدس را یکی از پایه های اساسی شکست مذاکرات دوره ای سازش عنوان کرد.

روح اله فروزش

       مسجدالاقصی

منبع:

امید انقلاب > مهر 1387 - شماره 394 ، صفحه 18.

 

http://feraghat90.blogfa.com/post-125.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1231.aspx



:: برچسب‌ها: قدس , روز جهانی قدس , ,
:: بازدید از این مطلب : 161
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90
 
.   .

اكثر مردم قرآن را فقط مي خوانند و به فهميدن و عمل كردن آن كاري ندارند. حتّي در شماري از مساجد و در بسیاری از منبرها نيز به فهميدن قرآن سفارشی نمي شود!!. واعظان در منبرهایشان فقط حديث و روایاتی نقل مي کنند در فضیلت این كه اگر فلان سوره يا نماز را بخواني چه ثواب هاي زيادي دارد!!. اكنون با توجّه به این نوع رفتاری که در جامعه فکر غالب مردم شده، سؤال هایی این چنين مطرح شده است كه؛
1. خداوند چرا قرآن را فرستاده است؟ 
2. آيا قرآن فقط براي قرائت نازل شده است؟
3. آيا دستوری از طرف خدا برای فهميدن قرآن نیامده است؟

براي يافتن پاسخ صحيح از چند راه مي توان وارد شد؛ راه عقل، قرآن، حديث، بزرگان
و تجربه تاريخي.
1- از راه عقل: عقل به ما مي گويد؛ اولا قرآن يا مفيد است يا مفيد نيست اگر مفيد نيست چرا وقت مان را تلف مي كنيم و آن را قرائت مي كنيم و اگر مفيد است چرا آن را با فهم (ترجمه) نمي خوانيم تا چيزي ياد بگيريم؟! ثانيا همه مي گوييم قرآن كتاب خداست. عقل به ما مي گويد: اگر قرآن كتاب خداست چه طور كتاب بندگان خدا را مي خوانيم تا چيزي بفهميم آيا مطالب و رهنمودهاي خداوند بي ارزش تر از كتاب هاي بندگان خداست؟! ثالثا اگر از هركسي سؤال كنيم كه خداوند چرا قرآن را فرستاده است؟ مي گويد: براي هدايت. حالا بپرسيم شما كه هر روز نيم ساعت يك ساعت قرآن و نماز و دعا مي خوانيد چه هدايتي يافته ايد؟ پاسخي ندارد!!
2- از نظر قرآن: وقتي قرآن را مطالعه و بررسي مي كنيم مي بينيم اگر چه در مواردي تاكيد بر خواندن كرده است ولي در جاهاي زيادي تاكيد بر چگونه خواندن فرموده است، مثلا در سوره محمد فرموده است: آيا در قرآن تدبر نمي كنند آيا بر دلهاشان قفل زده شده است؟ در ابتداي سوره بقره مي فرمايد: آن كتابي است كه شكي در آن نيست راهنماي پرهيزگاران است. در سوره فرقان فرمود: پيامبر شكايت مي كند و مي گويد: پروردگارا اين قوم من قرآن را رها كردند و آيات ديگر كه مردم را به خواندن با تدبر و تفكر و تعقل امر فرموده و خواندن بدون فهم را و حتي فهم بدون عمل را تشبيه به الاغ با بار كتاب نموده است (سوره جمعه)
3- از نظر حديث: پيامبر(ص) فرمود: بر شما باد قرآن، پس آن را رهرو و پيشواي خود قرار دهيد زيرا آن سخن پروردگار جهانيان است همچنين پيامبر(ص) فرموده اند: من دو چيز گرانبها دربين شما مي گذارم اگر به آن دو چنگ بزنيد گمراه نمي شويد كتاب خدا و اهل بيتم (واضح است كه چنگ زدن يعني پيروي كردن نه تماشا كردن) (كنز العمال/ج 1/ ص 515)
حضرت علي(ع) هم فرموده اند: آگاه باشيد خيري نيست در قرائتي كه در آن تدبر نباشد (بحار / ج 92/ 211)خدا را خدا را مبادا ديگران درعمل به قرآن از شما پيشي بگيرند (نهج البلاغه)از عوامل پيشرفت كشورهاي غيرمسلمان، اتحاد، نظم، برنامه ريزي، پژوهش، مطالعه، تلاش، وجدان كاري و... است كه درقرآن مورد تاكيد قرار گرفته است اما مسلمانان خطوط قرآن را فقط تماشا مي كنند.اين درحالي است كه پيامبر(ص) فرموده اند:تا موقعي قرآن مي خواني كه تو را از بدي جلوگيري مي كند و اگر جلوگيري نكند قرآن نمي خواني.اگر قرائت تنها كار برد داشت بايستي مسلمانان قرآن خوان بهترين اخلاق را مي داشتند!(قرآن بهار دل ها- نهج البلاغه/ 1644)پيامبر(ص) فرمود: هركس مي خواهد با خدا سخن بگويد نماز بخواند و هركس مي خواهد خدا با او سخن بگويد قرآن بخواند.بديهي است سخن گفتن موقعي است كه پيامي رد و بدل شود.چنان كه ملاحظه گرديد دلايل عقلي، قرآني و حديثي كاملا لزوم فهميدن و عمل كردن را مورد تأكيد قرار داده اند و بسنده كردن به قرائت تنها مورد سرزنش و توبيخ قرارگرفته است.
تشبيه قرائت و فهم و عمل
قرائت مانند پوست است و فهم و عمل مانند مغز،
قرائت مانند صورت است و فهم و عمل مانند سيرت،
قرائت مانند سطح است و فهم و عمل مانند عمق،
قرائت مانند ظاهر است و فهم و عمل مانند باطن،
قرائت مانند شاخه است و فهم و عمل مانند ريشه،
قرائت مانند كميت است و فهم و عمل مانند كيفيت،
قرائت مانند طوطي وار است و فهم و عمل مانند دقّت،
قرائت مانند غيراستاندارد است و فهم و عمل مانند استاندارد،
قرائت مانند نسخه پزشك است و فهم و عمل مانند گرفتن دارو و خوردن آن.(امام خميني چهل حديث)

۴- سخنان بزرگان
الف - امام خميني(ره) دراين باره گفته است: مشكلات مسلمين زياد است لكن مشكل بزرگ مسلمين اين است كه قرآن كريم را كنار گذاشته اند و تحت لواي ديگران درآمده اند. بايد مردم را توجه داد، گرايش داد به اسلام و قرآن... به اين معني كه در مأذنه ها اذان بگوييد و نماز بخوانيد اكثر احكام سياسي اسلام را اعتنا به آن نداريد و از مهجوريت بيرون نمي رود (قرآن كتاب هدايت از ديدگاه امام خميني)
ب - مقام معظم رهبري هم گفته اند: حقيقت اين است كه ما قرآن را مهجور گذاشته ايم. درست است كه قرآن را تلاوت مي كنيم و به آن عشق مي ورزيم. اما اين كافي نيست. قرآن آمده است تا مبناي زندگي انسان را برطبق بينش الهي شكل دهد. قرآن آمده است تا جوامع ما را سعادتمند، عزيز ، مستقل و از لحاظ مادي و معنوي پيشرو قرار دهد. نقش قرآن اين است.(2/6/78) آقايان بايد هر آيه اي را كه مي خوانيد ترجمه اش را بدانيد. (در جمع قاريان 18/11/63)
ج - سيدقطب هم گفته است: علت پيشرفت آن روز مسلمين اين بود كه مسلمانان صدراسلام قبل از هر چيزي قرآني بودند نه فيلسوف و نه فقيه و نه اديب ولي با همان معلومات ابتدايي ولي با قلب هاي پاك پايبند به قرآن بوده اند. قرآن را مي خواندند مي فهميدند و به آن عمل مي كردند. آنها برخورد عملي تعبدي و انقلابي داشتند نقطه مثبت آنها نيز در همين بود و گرفتاري هاي لاعلاج و دامنه دار امروز هم در همين مي باشد كه چاره در همان است كه در آنان بود.
5- تجربه تاريخي
قرآن كريم در دو دوره تاريخي بر حق بودن خودش را نشان داد يكي در صدر اسلام كه اعراب عقب مانده را از بدبختي هاي شرك و ظلم و جهل نجات بخشيد و به عزت و سروري هاي مادي و معنوي رساند و حتي كشورهاي پيشرفته را نيز در حد زيادي مسلمان كرد. يكي هم در اين دوران كه ملت ايران به پيروي از امام راحل كه يك روحاني قرآن شناس بود، دست به فداكاري زد و با عمل به قرآن توانست كشور را از ذلت و بدبختي نجات دهد و به سمت قله هاي پيشرفت حركت كند به علاوه اين كه الگوي انقلاب و استقلال ديگر كشورهاي مسلمان قرار بگيرد.
علل ترجمه گريزي
علل عمومي: وقتي كسي پيشنهاد سازنده اي مي دهد كه مخالف عرف جامعه است (مثل ترويج ترجمه قرآن) اكثر افراد جامعه حتي خيلي از خواص مخالفت مي كنند و دلايلي مي آورند مانند دلايل بت پرستان.
- بعضي گويند: پدران و مادران ما قرآن را فقط قرائت مي كردند پس ما هم فقط قرائت مي كنيم!
- بعضي گويند: اگر فهم قرآن لازم است چرا بزرگان ما انجام نمي دهند و چيزي نمي گويند؟
- بعضي گويند: اكثريت جامعه فقط قرائت مي كنند آيا اين همه اشتباه مي كنند؟
- بعضي گويند: هركار دوستانمان انجام دهند ما هم همان كار را مي كنيم!
البته شايد بعضي از قاريان هم واقعاً نمي دانند و بعضي هم شايد... . اين در حالي است كه قرآن همه اين موارد را محكوم و مردود مي داند چون تقليد كوركورانه است و مي گويد خداوند به شما عقل داده است تا ببينيد خدا و رسولش چه گفته اند و در صورت لزوم مطالعه و مشورت كنيد و در آخر استقلال راي داشته باشيد وگرنه با تقليد كوركورانه از ديگران مسئول خواهيد بود.

علل اختصاصي:

1- برداشت غلط از كلمه قرائت و خواندن، آيا خواندن الفاظ بدون فهميدن ارزشي دارد اگر ارزشي مي داشت مسلمانان با اين همه قرآن خواندن نبايستي جزو كشورهاي عقب مانده و وابسته و نوكر دشمنان اسلام باشند به عنوان مثال: وقت به فرزندمان مي گوييم كتابت را بخوان يعني بخوان و بفهم، اگر خوانده باشد و نفهميده باشد مي گوييم خواندنت به درد نمي خورد و برو دوباره بخوان!
2- كوته فكري: اگر فقط كمي فكر كنيم و از خودمان سؤال كنيم آيا يك آدم عاقل ممكن است كتابي را به يك نفر بدهد و بگويد اين كتاب را بدون فهميدن بخوان! آيا ممكن است خدايي كه آفريننده همه عقل هاست چنين كاري بكند؟!
3- برداشت غلط از ثواب: ما خيال مي كنيم ثواب هايي كه براي خواندن فلان سوره گفته شده است شامل همه مي شود خير، ثواب يعني مزد و پاداش، به يك جراح ده ميليون تومان مي دهند به يك كارگر ده هزار تومان! آيه الله مكارم شيرازي كه از مراجع تقليد نيز مي باشند در تفسير نمونه در آغاز هر سوره، ثواب قرائت آن را بيان نموده و تذكر داده اند كه «منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن مقدمه اي است براي فهم و درك و آن نيز به نوبه خود مقدمه اي است براي پياده ساختن آن در زندگي فردي و اجتماعي و مسلم است كه اگر مسلمانان از مفاد آيات اين سوره در زندگي خود الهام بگيرند همه اين پاداش ها را علاوه بر نتايج دنيوي خواهد داشت.»
4- يكي از كتاب هايي كه موجب عدم مراجعه به ديگر كتابها مي شود زيرا مسئله ثواب سوره ها و نمازها و دعاها را بيان كرده است مفاتيح الجنان مي باشد اگر چه كتاب مفيدي است و ليكن چون مسئله ثواب را به طور كلي بيان كرده است باعث عمل گريزي و مسئوليت گريزي مردم شده است چرا كه خواننده خيال مي كند با خواندن يك دعا و سوره يا نماز تمام گناهانش بخشيده مي شود، ديگر نيازي نمي بيند كه دنبال مطالعه، خودسازي و جامعه سازي باشد.
راهكارها
1- رفع سوءتفاهم ها درباره قرائت واقعي، شرايط ثواب و همچنين تبيين عقاب الاعمال همراه ثواب الاعمال
2- روحانيون محترم اگر مي گويند قرآن از حديث و شعر و خواب و تاريخ مهم تر است، در عمل سعي كنند بيشتر تفسير بگويند.
3- در جلسات و مساجد كه قرآن خوانده مي شود حتماً يك نفر وارد ترجمه آيات را بخواند. اگر وقت كم است. از قرائت كم كنند، حتي شبهاي ماه مبارك رمضان اصرار نداشته باشند كه حتماً يك جزء خوانده شود (كيفيت را فداي كميت نكنند.)1
4- بايد ترجمه خوان ها آن قدر مورد تشويق قرارگيرند كه وقتي مسابقات قرائت و مفاهيم برگزار مي گردد تعداد مفاهيم بيشتر باشد.
5- تبليغ شود همه خانواده هاي قرآن خوان يك تفسير مناسب در حد خودشان داشته باشند به عنوان مثال (آسان- نور) (متوسط- نمونه) (سطح بالا- الميزان) و يا تفسيرهاي موضوعي و يا جنسيتي و يا رشته هاي علمي.
6- در هديه دادن، تفسير هديه بدهيم.
7- به جاي تشويق به مفاتيح الجنان به مفاتيح نوين كه شرايط دعا را به طور مفصل نوشته است و به مفاتيح الحيات كه ثواب هاي اجتماعي را نوشته است ارجاع دهيم. امام رضا(ع) فرمود: من قرآن را در سه روز ختم مي كنم اگر بخواهم مي توانم زودتر ختم كنم و ليكن مي خواهم در آن دقت و تدبر كنم.


حسن لشکری

 


      قرآن را بخوانيم يا بفهميم و عمل كنيم, اهميت تفكّر و تدبّر در آيات قرآن, تدبّر در آيات قرآن

yellow rose animation          yellow rose animation           yellow rose animation        

 



:: برچسب‌ها: قرآن را بخوانيم يا بفهميم و عمل كنيم , اهميت تفكّر و تدبّر در آيات قرآن , تدبّر در آيات قرآن ,
:: بازدید از این مطلب : 128
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

                                           
از آن جايي كه جوانان از قدرت تشخيص بالايي برخوردار هستند و به سرعت دورويي در گفتار و رفتار والدينشان را تشخيص مي دهند، اگر آنها متوجه تضادهاي آشكار بين اعمال و گفتار والدينشان شوند، احتمالا به شدت عكس العمل نشان خواهند داد، اما به عنوان فردي مستقل و مسئول بايد مراقب باشند تا چيزهايي را كه سال هاي اوليه زندگي شان مشاهده كرده و يا فرا گرفته اند به كار بندند.همان طور كه والدين همواره نسبت به موفقيت و خوشبختي و سلامتي روح و جسم فرزندان خود دغدغه دارند، لازم است كه به فرندانشان نشان دهند كه انسان مي تواند با وجود تمام مشكلات در دنيا خوشبخت و راضي باشد و اين امر فقط از طريق الگوهاي رفتاري والدين به فرزندان انتقال داده مي شود. چرا كه اثر اعمال و رفتار والدين بر روي نوجوانانشان بسيار تأثيرگذارتر از اثر نصيحت و سخنان هر چند زيبا و دلنشين است.شرلي كارل روانشناس مؤسسه لودز در منچستر به والديني كه مطمئن هستند مي توانند تأثير عميقي روي آينده فرزند خود داشته باشند، نصيحت مي كند كه كار زيادي نمي توانيد انجام دهيد، جز اينكه كمتر به دنبال بحث و درگيري باشيد و سعي نكنيد تمامي رفتار و حركات او را زير ذره بين بگذاريد. بدون شك اين عمل موجب خشنودي همه شما خواهد شد.پدر و مادرها، با ديدن موفقيت فرزندانشان، معمولا همان حرف هاي تكراري هميشگي را به زبان مي آورند. تقريباً تمامي اين اظهارنظرها و پيام ها، كما بيش بيانگر يك احساس هستند: «ما واقعا به تو افتخار مي كنيم.»ابراز چنين احساسي در هنگام موفقيت فرزندان، كاملا طبيعي به نظر مي رسد، اما اين عبارت اين احساس را به وجود مي آورد كه حس غرور و افتخار والدين در زمان موفقيت فرزندانشان به نوعي نشانگر رضايت كامل والدين از عملكرد خود است.آنها حتما مايلند به ديگران تفهيم كنند كه به عنوان يك پدر و مادر نمونه، وظيفه خود را به نحو احسن انجام داده اند و به خاطر اين عمل بايد از آنان قدرداني شود. و به اين ترتيب پيروزي فرزندانشان را تمام و كمال و به راحتي به خود نسبت مي دهند.اين عمل آنان مرا متعجب مي كند. به دليل آنكه از ديدگاه روانپزشكي، به آن روي سكه نيز بايد توجه داشت.به گفته اين روانشناس برجسته والديني هستند كه فرزندان سر به راهي ندارند؛ فرزنداني كه رو به اعتياد آورده، با پليس و قانون درگير شده يا در زندگي با شكست روبه رو مي شوند. در اين زمان، احساس گناه به شدت گريبانگير اين والدين شده و آنان را بر آن مي دارد تا به اشتباه خود پي ببرند.

تصور اينكه موفقيت ها يا شكست هاي فرزندان در مرحله اول به حساب والدين گذاشته شود، رفتاري خودخواهانه به نظر مي رسد، واضح است كه به كار بستن خشونت عليه فرزندان؛ خشونت هاي بدني و روحي، لطمات جدي جبران ناپذيري روي آنان خواهد گذاشت با اين حال، نمي توان اين طور استنباط كرد كه والدين با رسيدگي به امور فرزندان، عشق ورزيدن و فراهم آوردن محيطي متعادل و مناسب براي رشد آنان، نسبت به تمامي اعمالي كه در آينده از آنان سر مي زند، مسئول هستند.»در واقع فرزندان مايل هستند به عنوان موجودي مستقل براي خود تصميم گيري كنند. بنابراين در اصل نسبت به تصميماتي كه مي گيرند و نسبت به موفقيت ها و شكست هايشان با توجه به آن تصميم مسئول خواهند بود.بنا به گفته اين روانشناس والدين شايد بتوانند از طريق گفتار و نصيحت كردن، ارزش ها و رفتارهايي كه از نظرشان درست تلقي مي شوند را به فرزندان خود منتقل كنند اما در اصل از طريق اعمال و رفتار خود آنهاست كه مي توانند به عنوان نمونه و الگو، اعتقادات و عقايد اصلي خود را به فرزندانشان انتقال دهند.
اضطراب و نگراني مسري است. زماني كه والدين مضطرب مي شوند، فرزندان آن را به خوبي احساس كرده و تحت تأثير اين اضطراب و پريشاني قرار مي گيرند. اين حس، از همان دوران كودكي يعني زماني كه كودك هنوز قادر به تكلم نبوده و نمي تواند احساسات خود و احساسات اطرافيانش را بيان كند، شروع مي شود.زندگي اغلب پدر و مادرها، با به دنيا آمدن اولين فرزندشان، نامنظم و دشوار شده و دستخوش ترديد و ناامني مي شود. خستگي جسمي، به خصوص تغيير ساعات خواب، به انسان فشار مي آورد و اينكه مرتباً از خود بپرسيم كه آيا كارمان را درست انجام داده ايم يا نه، كاملا طبيعي به نظر مي رسد و دقيقاً نمي دانيم از چه كسي مي توانيم كمك بگيريم. نصايح و كمك هاي اطرافيان هميشه كارساز نيستند. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نيز در اين زمينه نمي توانند كمك زيادي بكنند. كتاب هاي متعددي كه در اين درباره به چاپ رسيده اند نيز گاه دربرگيرنده يك سري عقايد ضد و نقيض مي باشند. يكي از اساسي ترين اختلاف نظرات كارشناسان در زمينه تربيت فرزندان، موضوع «نظم و انضباط» بوده كه همانند دفاع از باورها و اعتقاداتمان، نسبت به آن جبهه گيري كرده و تعصب نشان مي دهند. از نظر كارل ديدگاه و نظريه افراطيون در امور تربيتي هم، بر پايه يك پيش فرض بنا شده كه در آن هيچ گونه تغيير و يا نرمشي راه ندارد. بنابراين ديدگاه، فرزندان به طور فطري و ذاتي فقط به خواسته هاي خود توجه دارند و براي آن كه به موجوداتي با انضباط و اجتماعي تبديل شوند، بايد در زمان سرپيچي از دستورات و ممنوعيت ها، با تنبيه و محدوديت هاي شديدي روبه رو شوند. در امر تربيت، والدين خود را كاملا حق به جانب دانسته تا به جاي اعمال راهكارهاي روانشناختي، از طريق فشار و اجبار بر فرزندان غلبه يابند. اكثر اين روش هاي تربيتي براي نوجوانان حول محور فراگيري ادب و نزاكت و فرمانبرداري از والدين، دور مي زند.

والدين چگونه مي توانند آرامش خانواده را با وجود جواناني كه با بي خيالي فقط به فكر تفريح و خوشگذراني هستند، حفظ كنند؟ اصول تربيتي كه بر پايه بينش تندروها و افراطيون يعني روش هاي سفت و سخت بنا شده است، بر اين باور است كه تنها روش مهار كردن سرگرداني ها، خطاها، اعمال دستورات جدي و ممنوعيت هاي شديد است. در عين حال، والدين مي توانند ديدگاه ملايم و خوشبينانه تري را برگزينند، چرا كه روش تربيتي به هر شكلي كه باشد، فرزندان با دريافت عشق و محبت و پشتيباني از جانب والدينشان، در آينده به انسان هاي شادتر و مفيدتري تبديل خواهند شد. اين روش كه بر پايه مهرباني و نرمش بيشتري بنا شده، در برابر رفتار فرزندان، محدوديت هاي معقولانه و مناسب تري را در پيش مي گيرد و از كشمكش و حس كينه و انتقامجويي بين والدين و فرزندان جلوگيري مي كند. بايد به اين نكته توجه داشت كه موفقيت والدين درامر تربيت، به دليل آگاهي و حق به جانب بودن آنان نيست، مجازات بدني نيز ممنوع و قدغن شمرده شده، چرا كه اين نوع تنبيهات، حاصلي جز ترس و خشونت به همراه ندارد. درعلم روانشناسي، به موضوع مهمي پي برده اند. طيف اصول تربيتي فرزندان، به هرشكل و صورتي كه باشد، از روش هاي آمرانه و سخت گرفته تا روش هايي با انعطاف و نرمش بيشتر، اگر فرزندان احساس كنند كه در محيط خانواده از عشق و احترام برخوردار هستند، والدين مي توانند در امور تربيتي فرزندان، به موفقيت برسند.
والدين همچنين موظف هستند درمواردي كه امنيت و رفتار فرزندانشان تحت تاثير قرار مي گيرد، محدوديت هايي را معين كنند. فرزند نيز بايد بياموزد تا جلوي خشم و پرخاشگري خود را بگيرد. درعين حال مي توان دريافت كه بحث و كشمكش ميان اعضاي خانواده، موجب خستگي و دلسردي و راحتي نزاع شديد و همچنين موجب پيدايش خواسته بيمارگونه و غير معقول والدين براي كنترل و در دست گرفتن همه امور و افزايش احساس اضطراب بين خود و فرزندان مي شود. و در اين ميان، فقط والدين هستند كه مي توانند مانع بزهكاري و ارتكاب جرم فرزندان شوند.

از طرف ديگر، زماني كه والدين فقط درمورد موضوعات كم اهميت تري نظير غذا خوردن به موقع فرزندان و يا مرتب كردن اتاقشان، به خود نگراني راه داده و با اين گونه پرسش ها موجب آزار فرزندان شوند، اين موضوع منجر به بحث و مشاجره بي نتيجه درخانه مي شود. كساني كه از وسايل نقليه عمومي استفاده كرده و يا در سوپر ماركت هايي بزرگ در رفت و آمد هستند، شاهد صبر و تحمل زياد پدر و مادران نسبت به فرزندان شيطان و شلوغ در اين مكان ها بوده اند.مشكل اين است كه چگونه مي توان بدون استفاده از تهديد و يا ايجاد ترس و وحشت درنوجوان، به او فهماند كه در دنيا تنها نيست و بايد به خواسته ديگران نيز احترام بگذارد؛ چرا كه اين امر بدون آنكه از پرخاشگري او بكاهد. نوعي مقاومت منفعل را به او مي آموزد.همانند ديگر جنبه هاي زندگي، هرچيزي كه از حد تعادل خارج شده و به سمت افراط و تفريط پيش رود، خطرناك مي شود. مي توان طيفي را درنظر گرفت كه در يك سوي آن روش سخت و افراطي و در سوي ديگر روش سهل انگاري و بي توجهي قرار دارد. اما اين طيف بيشتر به يك دايره شباهت دارد.روانشناسان معتقدند جواناني كه شديداً توسط خانواده هايشان كنترل مي شوند، هيچ گونه محدوديتي براي خودشان تعيين نمي كنند چرا كه عادت كرده اند هميشه از دستورات و قوانيني كه توسط ديگران و از خارج برآنان وضع و تحميل مي شود،اطاعت كنند.بنابراين به محض آنكه اين محدوديت از خارج قطع شود، خود به تنهايي قادر به ايجاد محدوديت براي خود نيستند. از سوي ديگر، پرورش درخانواده اي كه هيچ گونه نظم و ترتيبي برآن حاكم نيست اين امكان را كه فرزندان با شناخت لازم و كافي از زندگي، به خواسته ديگران احترام گذاشته و با آنان كنار بيايند را از آنان سلب مي كند.بهترين و در عين حال جسورانه ترين عمل در زندگي، توانايي انسان در لذت بردن از لحظات زندگي است. زندگي فاني و گذراست و هميشه احتمال وقوع فاجعه و يا حادثه اي ناگوار در زندگي وجود دارد. در اين ميان، نشان دادن خوشبختي به فرزندانمان، مفيدترين چيز است كه مي توانيم به آنان انتقال دهيم. شوخ طبعي نيز مي تواند در اين زمينه موثر باشد.

         
 
 عليرضا سزاوار

yellow rose animation          yellow rose animation           yellow rose animation        

مرز باريك موفقيت و شكست

http://feraghat90.blogfa.com/post-1237.aspx



:: برچسب‌ها: مرز باريك موفقيت و شكست ,
:: بازدید از این مطلب : 160
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

مسجدالاقصی به عنوان مکانی متبرک، از دیرباز مورد توجه مسلمانان و غیرمسلمانان بوده است. منظور از مسجدالاقصی تمام بخش‌های حرم شریف است که صهیونیست‌ها به منظور منحرف کردن اذهان مسلمانان مدعی هستند مسجد قبله‌ای، مسجدالاقصی است. مسجدالاقصی زمینی به مساحت 144 هزار متر مربع است که دیوارهای جنوبی و شرقی از قدس قدیم آن را احاطه کرده است. مسجدالاقصی بر بالای تپه موریا در وسط شهر قدس در فلسطین واقع شده که پانزده در، چهار گلدسته، تعدادی نمازخانه، چاه‌های آب، ساختمان، مسجد جامع قبله‌ای، تعدادی قبة و قبة الصخره در بخش میانی را شامل می‌شود. با توجه به این‌که مسجد در اسلام، به محل سجود گفته می‌شود، این بخش از زمین محدوده‌ای برای سجده و عبادت به شمار می‌رود که به تمام این محوطه مسجدالاقصی اطلاق می‌شود و بسیار مقدس است و بنا به روایتی، به دست حضرت آدم (ع) ساخت شده است. در دوره های مختلف اسلامی دو ساختمان اصلی در مسجدالاقصی بنا شد. اول مسجد قبله‌ای در جنوب و دیگری مسجد قبة الصخره در وسط. این دو مسجد داخل یک مسجد نیستند و همچنین هرکدام از آن‌ها مسجدالاقصی نیستند، بلکه هر یک مسجدی در محوطه‌ای هستند که به آن مسجدالاقصی گفته می‌شود. در مسجدالاقصی بناهای دیگری نیز وجود دارد که گفته می‌شود تعداد آن‌ها به 200 اثر می‌رسد. تعدادی مدرسه، رواق، چاه، منبر و ستون.

اماکن مهم مسجدالاقصی
اماکن مهم محوطه مسجدالاقصی عبارت‌اند از: مسجد قبله‌ای، نمازخانه المروانی، مسجد قبه الصخره، دیوار جنوب غربی، دیوار المغاربه، دیوار البراق، باب السلسله. اما اشغال‌گران یهودی بخش‌هایی از مسجدالاقصی را تصاحب کرده‌اند؛ باب المغاربة از جلمه آن‌هاست که از زمان اشغال فلسطین بر آن سیطره یافتند و با یورش‌های متعدد مانع از ورود مسلمانان به آن شدند. بخش دیگر، دیوار البراق است که جزئی از دیوار غربی مسجدالاقصی به شمار می‌رود و آن را به دیوار «المبکی» تبدیل کردند که جایی برای عبادت یهودیان به شمار می رود و مانع از نزدیک شدن مسلمانان به آن می‌شوند. هم چنین مدرسه تذکریه که از سال 1969 اشغال و به اردوگاه سربازان یهودی تبدیل شد و مدرسه عمریه که به شهرداری اشغال‌گران ملحق شد. همچنین دو اتاقک برای عبادت بالای صحن صخره قرار داشت که آن را به نقطه‌ای برای دیدبانی پلیس اسرائیل در قلب مسجدالأقصی تبدیل کردند. دیوار «الکرد» جزئی از دیوار غربی مسجدالاقصی است که نام دیوار مبکی کوچک را به آن دادند. یهودیان از شیوه‌های مختلف برای تسلط به مسجدالاقصی استفاده کرده‌اند: اجازه ورود یهودیان به مسجدالاقصی، ممانعت از ورود مسلمانان، هتک حرمت، تقسیم‌بندی میان مسلمانان و یهودیان و ساخت‌و‌سازهای متعدد از جمله آن‌ها به شمار می‌رود. اما آن‌چه بیش از همه اهمیت دارد این است که اشغال‌گران در نظر دارند مسجد قبة الصخره و یا مسجد قبله‌ای را به جای کل محوطه مسجدالاقصی نشان دهند و ذهن مسلمانان را از فضای کلی این مکان مقدس منحرف سازند. بنابراین، استفاده از اسم مسجدالاقصی به جای حرم قدسی شریف، شامل مسجد قبله‌ای، مسجد قبة الصخره، دیوارها و تمامی فضای اطراف آن است.
 
گاهی از مسجد قبله‌ای به اشتباه به عنوان مسجدالاقصی نام برده می‌شود که در واقع بخش جنوبی مسجدالاقصی است که دارای گنبدی سربی بوده و نمازخانه اصلی مردان محسوب می‌شود. دیگر بخش‌ها، چون نمازخانه مروانی، دیوار البراق و باب المغاربه یاد می‌شود، در واقع جزئی جدا نشدنی از مسجدالاقصی هستند. همچنین زمانی که گفته می‌شود نمازخانه البراق فقط نمازخانه است و مسجد نیست یا زمانی که از مسجد المغاربة، مسجد زنان و نمازخانه قدیمی الاقصی نام می‌بریم، این مفاهیم به درک مفهوم مسجدالاقصی کمک می‌کند؛ با اعتبار این‌که مسجدی واحد نیست و حتی تعدادی مسجد هم نیست یا مجموعه مساجد جدا از هم نیست، بلکه محوطه‌ای است که همه این عناصر را در خود جای داده که جزئی جدانشدنی از آن به شمار می‌رود. آثاری که در مسجدالاقصی از اهمیت بسیاری برخوردارند از این قرارند: مسجد قبله‌ای که جزء جنوبی مسجدالاقصی است و روبه‌روی قبله قرار دارد که در زمان عمر بن خطاب در دوران فتوحات اسلامی به دنبال فتح قدس در سال پانزده هجری (636 میلادی) بنا شد که طول آن از داخل هشتاد متر، عرض آن 55 متر است با قبه‌ای سربی که گنجایش پنج هزار و پانصد نمازگزار را داراست. پس از اشغال از سوی صلیبی‌ها، کنار آن کلیسا ساختند و در بخش دیگر آن استراحت‌گاه و انبار ذخایر که صلاح الدین ایوبی در سال 538 هجری (1187 میلادی) آن را آزاد کرد و منبری در آن قرار داد که بسیار زیبا بود. اما در سال 1967 این منبر از سوی یهودیان در زمان اشغال قدس آتش گرفت. قبة الصخره نیز ساختمانی هشت ضلعی با گنبدی طلایی است که در قلب مسجدالاقصی واقع شده و از قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین آثار معماری اسلامی به شمار می‌رود. عبدالملک بن مروان، خلیفه اموی در سال‌های 66 تا 86 هجری (685 تا 705 میلادی) به منظور نشان دادن عظمت اسلام به بازسازی این مکان پرداخت.

نقش این مسجد در واقعه اسراء و معراج حضرت محمد (ص) اهمیت بسیاری دارد که مورد توجه مسلمانان است. زیر گنبد طلایی صخره‌ای است و به همین مناسبت مسجد صخره نام گرفته. در بخش تحتانی این صخره، در سمت جنوبی، جای پای پیامبر اکرم (ص) است که از این مکان به معراج رسید. محراب موجود نیز مکان برگزاری نماز جماعت پیامبر اکرم با دیگر انبیای الهی و فرشتگان در شب معراج بوده است. در کنار صخره مقام حضرت خضر است. صخره بالاترین بقعه در مسجدالاقصی است که دارای مساحتی حدود سه هزار متر مربع است که در زمان اشغال صلیبی‌ها به کلیسا تبدیل و بالای قبه صلیبی قرار داده شد و در زمان صلاح الدین ایوبی مسجد قبة الصخره آزاد شد. گفته می‌شود اولین کسی که الأقصی را بنا کرد حضرت آدم (ع) بود که مساحت آن تاکنون تغییری نکرده است، سپس ابراهیم (ع) دو هزار سال پیش از میلاد، آن را بازسازی کرد و بعد فرزندانش اسماعیل و یعقوب. حضرت سلیمان (ع) نیز یک هزار سال پیش از میلاد آن را تجدید بنا کرد.
مسجدالاقصی دارای پنج دروازه قفل و ده دروازه باز است که باب الاسباط، باب حطه، باب شرف الانبیاء (فیصل)، باب الغوائمه(الخلیل)، باب الناظر، باب الحدید، باب القاطنین، باب المتوضأ(لمطهره)، باب السلسله و باب المغاربة از دروازه‌های باز هستند. باب المغاربه در دیوار غربی مسجدالاقصی واقع شده و بر بالای تپه‌ای خاکی قرار دارد که به دیوار چسبیده که گذرگاهی برای ورود نمازگزاران است، این منطقه نیز به منطقه المغاربة معروف است که یهودیان سعی در اشغال آن دارند تا معبری برای یهودیان به مسجدالاقصی باشد. *

روز جهانی قدس
روز قدس (نام رسمی در ایران: روز جهانی قدس)، مناسبتی رسمی در جمهوری اسلامی ایران است که از یک سال پس از انقلاب ایران، در آخرین جمعهٔ ماه رمضان و در حمایت از ملت فلسطین برگزار می‌شود.هم‌چنین در این روز، گروه‌هایی از مسلمانان در نقاط مختلف جهان حمایت خودشان را از مردم فلسطین به نمایش می‌گذارند. گروه‌هایی از یهودیان و طرفداران کشور اسرائیل نیز در کشورهای اروپایی و آمریکا، تظاهراتی را علیه این مراسم به راه می‌اندازند.روز قدس روزی رسمی در تقویم جمهوری اسلامی ایران است. با وجود این که رسماً گفته می‌شود روز قدس در آخرین جمعهٔ رمضان برگزار می‌شود، به این دلیل که در ایران عید فطر (و پایان رمضان) معمولاً یک یا دو روز دیرتر از دیگر کشورهای مسلمان برگزار می‌شود، در صورتی که روز آخر ماه رمضان جمعه یا شنبه باشد روز قدس معمولاً یک هفته زودتر برگزار می‌شود.قدس نام عربی اورشلیم است. هم‌چنین روز قدس با یوم یروشالاییم در اسرائیل، (به معنای: روز اورشلیم) که تعطیل رسمی و روز جشن یک‌پارچه‌شدن شهر اورشلیم است، متفاوت است.به پیشنهاد ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت مهدی بازرگان، نام‌گذاری آخرین جمعه ماه رمضان به نام روز قدس مطرح گردید. بازرگان پیرامون چگونگی مطرح شدن روز قدس و اهداف ان می‌گوید:« سال‌‏ها قبل از پیروزی انقلاب کشورهای عربی و در راس آن سازمان آزادی‌بخش فلسطین روزی را در ماه اکتبر که یادآور پیروزی فلسطنیان در دره کرامه بود را روز فلسطین عنوان کردند. وی در توضیح چگونگی نام‌گذاری روز فلسطین نزد فلسطینیان گفت: بعد از جنگ چند روز سال ۱۹۶۷ و شکست مصر و سوریه برای اولین بار فلسطینی‌‏ها توانستند با یک سلسله عملیات نظامی در دره کرامه که مرز اردن و سوریه بود ارتش اسرائیل را به داخل آن منطقه بکشانند و با عملیات چریکی لطمات بسیاری شدیدی علیه اسرائیل وارد کردند.وزیر خارجه دولت مهدی بازرگان افزود: به دنبال این پیروزی آن روز تاریخی به «معرکه کرامه» و «روز جهانی فلسطین» عنوان گردید که در ماه اکتبر مراسمی در این روز در همه جا برگزار می‌شد. وی با بیان اینکه نامگذاری روز فلسطین هویت عربی داشت و مورد استقبال مسلمانان و کشورهای اسلامی قرار نگرفت، اظهارداشت: پس از پیروزی انقلاب در وزارت امور خارجه با دوستانی از جمله آقایان کمال خرازی و علی صادقی تهرانی معاونان سیاسی و بین‌الملل اینجانب، بحث وتبادل نظر کردیم و در نتیجه پیشنهادی به بنیانگذار انقلاب ارایه کردیم که روز قدس به جای روز فلسطین در آخرین روز جمعه ماه مبارک رمضان قرار گیرد. وی تصریح کرد: علت این که جمعه آخر ماه رمضان را مطرح کردیم به این دلیل بود که دهه آخر ماه رمضان یعنی از ۱۹ تا ۲۷ این ماه در خصوص شب قدر اختلاف‌‏هایی وجود دارد به همین دلیل جمعه آخر ماه رمضان پیشنهاد شد.»در ۱۶ مرداد ۱۳۵۸، پس از بمباران جنوب لبنان توسط نیروهای دفاعی اسرائیل، سید روح‌الله خمینی بدون اشاره به ابراهیم یزدی، از مسلمانان جهان خواست تا آخرین جمعهٔ ماه رمضان را به عنوان «روز قدس» انتخاب کنند و در این روز همبستگی خود را در حمایت از «حقوق قانونی مردم مسلمان فلسطین» به نمایش بگذارند.ابراهیم یزدی البته در همان ایام در گفتگوی خود با محمدمهدی جعفری که در کتاب خاطرات وی درج شده از اینکه خمینی بدون اشاره به ابراهیم یزدی از این پیشنهاد استفاده کرد گله می‌کند:« ....محسن رفت، من بیرون سالن منزل آقای حاج سید جوادی با دکتر یزدی شروع کردم به صحبت کردن، دکتر یزدی گله می‌کرد و می‌گفت: روز قدس را من در نماز جمعه پیشنهاد کردم که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان باشد، من به امام این پیشنهاد را کردم، اما وقتی اعلام شد اصلاً اسمی از من نبردند. من به او گفتم: تو برای اسم این کار را کردی یا برای خدا ؟دکتر یزدی گفت: نه، برای خدا و به خاطر فلسطینی‌ها این کار را کردم.من گفتم : حالا به نام هر کس که می‌خواهد تمام بشود، اسم در اینجا مهم نیست.»

آیت‌الله خمینی در مورد روز قدس گفته بود: «روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است؛ روز حکومت اسلامی است. روزی است که باید جمهوری اسلامی در سراسر کشورها بیرق آن برافراشته شود. روزی است که باید به ابرقدرتها فهماند که دیگر آنها نمی‌توانند در ممالک اسلامی پیشروی کنند. من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اکرم می‌دانم، و روزی است که باید ما تمام قوای خودمان را مجهز کنیم.» همچنین او در شرح جهانی بودن این روز گفت: «روز قدس، جهانی است، و روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است، روز مقابله ملتهایی است که در زیر فشار ظلم آمریکا و غیر آمریکا بودند، روزی است که باید مستضعفین مجهز بشوند، در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند... روز قدس، روزی است که باید سرنوشت ملتهای مستضعف معلوم شود باید ملتهای مستضعف در مقابل مستکبرین اعلان وجود بکنند، باید همانطور که ایران قیام کرد، و دماغ مستکبرین را به خاک مالید، و خواهد مالید، تمام ملتها قیام کنند، و این جرثومه‌های فساد را به زباله‌دانها بریزند.»[۸]پس از دعوت آیت‌الله خمینی، این روز در ایران به عنوان روز جهانی قدس نامگذاری شد. همه ساله در ایران گروه‌هایی از مردم قبل از اقامه نماز جمعه به راهپیمایی در حمایت از مردم فلسطین می‌پردازند. در شماری از کشورهای اسلامی نظیر ترکیه، اندونزی، بحرین، لبنان و پاکستان و حتی برخی از کشورهای غیر اسلامی نظیر ایالات متحده آمریکا و انگلستان نیز، تظاهراتی در برخی از مراکز اسلامی و با حضور گروهی از مسلمانان و غیرمسلمانان برگزار می‌شود.تظاهرات یهودیان و گروهی از حامیان اسرائیل بر ضد روز قدس.در این روز، گروه‌هایی از یهودیان و طرفداران کشور اسرائیل و طرفداران جنبش صهیونیسم در برخی کشورهای اروپایی و در ایالات متحده آمریکا، تظاهراتی راعلیه این مراسم به راه می‌اندازند.در اسرائیل نیز تظاهراتی در اعتراض به برگزاری مراسم روز قدس که آن را نماد صهیونیسم‌ستیزی می‌دانند، برگزار می‌شود.

قدس، دارای معناها و کاربردهای زیر است:

1. قدس، نام عربی شهر اورشلیم یا بیت‌المقدس است.
2. قدس، یکی از شهرهای استان تهران در ایران است. این شهر مرکز شهرستان قدس است.شهرستان قدس، یکی از شهرستان‌های استان تهران است.میدان قدس، میدانی است در شمال شهر تهران.قلعه قدس، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان تفرش در استان مرکزی، ایران.دانشگاه قدس، نام دانشگاهی فلسطینی است که در قسمت شرقی شهر اورشلیم قرار دارد.
آستان قدس رضوی، نهاد متولی آرامگاه و موقوفات علی بن موسی‌الرضا (امام هشتم شیعیان) است.کتابخانه آستان قدس رضوی کتابخانه‌ای متعلق به آستان قدس رضوی و یکی از بزرگترین کتابخانه‌های ایران و خاورمیانه است.
2. روز قدس، یک مراسم رسمی در جمهوری اسلامی ایران است که از یک‌سال پس از انقلاب ایران، در آخرین جمعه ماه رمضان و در حمایت از فلسطینی‌ها برگزار می‌شود.شعارهاراه قدس از کربلا می‌گذرد، گفتاوردی از سید روح‌الله خمینی که تبدیل به شعار تبلیغاتی مشهوری در میان نیروهای ایرانی در طول جنگ ایران و عراق شد.
3. روزنامه قدس روزنامه ایرانی چاپ مشهد.
4. جام قدس، نام یک لیگ سراسری فوتبال در ایران بود که سال ۱۳۶۷ برگزار شد.
5. نیروی قدس، زیرشاخه‌ای از نیروهای پنج‌گانه سپاه پاسداران است.
6. راکت قدس، نوعی موشک دست‌ساز است که توسط گروه موسوم به جهاد اسلامی فلسطین ساخته و علیه اسرائیل استفاده می‌شود.
7. قدس‌الاقداس، عبارتی است در انجیل عبری که منظور از آن حرم درونی نیایشگاه اورشلیم است.
8. صنایع هوایی قدس در سال ۱۳۶۴ بمنظور طراحی و تولید انواع هواپیماهای بدون سرنشین، با ماًموریتهای شناسایی، مراقبت، رزمی، آموزشی و هدف هوایی تاًسیس گردیده‌است.
9. سعیده قدس متولد ۱۳۳۰ در تهران نویسنده و نیکوکار ایرانیست.
10. شرکت‌مهاب قدس، شرکت مهندسین مشاور مَهاب قُدس در سال ۱۳۶۲ از ادغام دو شرکت «خدمات مهندسی آب (مهاب)» و «عمران زمین و توسعه منابع آب» تشکیل شده‌است.
اصطلاحاترژیم اشغالگر قدس اصطلاحی است که جمهوری اسلامی ایران رسماً بر اسرائیل اطلاق می‌کند. *
11. یوم‌کیپور یا یوم کیپور(عبری:יוֹם כִּפּוּר)که معنی واژه به واژه آن روز بخشایش گناهان است و به نام روز آمرزش نیز شناخته می‌شود؛ مهم‌ترین جشن مذهبی یهودیان است که یادبود بازگشت موسی از کوه سینا است. در این زمان، بنی‌اسرائیل به توصیه سامری به پرستش گوساله‌ای روی آورده بودند. دهمین روز پس از روش هاشانا که دهمین روز ماه تیشری در گاهشماری عبری است، یوم‌کیپور دانسته می‌شود. بر اساس میشنا، روزه گرفتن در یوم‌کیپور واجب است؛ همچنین یهودیان در این روز باید از صبح تا شب، از خوردن و آشامیدن پرهیز کنند، از خودشویی بپرهیزند، از استعمال بوی خوش و روغن مالیدن به بدنشان خودداری کنند؛ همچنین آن‌ها نباید کفش چرمی به پا کنند یا با همسر خویش جماع کنند. یهودیان معمولاً در غروب روز پیش از یوم‌کیپور را نیز جشن می‌گیرند و غذای ضیافت برپا می‌کنند؛ در این شام گاه نانی بر سفره می‌نهند که به شکل بال است و معمولاً آن را نمادی از فرشتگان می‌دانند.در این روز معمولاً یهودیان به نشانهٔ شادمانی لباس سفید برتن می‌کنند. یهودیان در روز کیپور، چهار نوبت به کنیسه می‌روند و دعا و نماز می‌خوانند و یک‌بار هم ایستاده مکتوبی را می‌خوانند که مربوط به آمرزش گناهان است. خاخام پایان روزه یوم‌کیپور را با دمیدن در کرنای شوفار به آگاهی یهودیان می‌رساند، و آن‌ها روزه خود را می‌گشایند. مسلمانان نیز در زمان محمد پیامبر اسلام، روز یوم‌کیپور را از بامداد تا غروب آفتاب روزه مستحب می‌گرفتند.دعا و نیایش روز کیپور، نیایشگران در کنیسا آرزو کرده می‌خوانند: העושה שלום במרומיו, הוא יעשה שלום עלינו ועל כל ישראל. یعنی: پرورگاری که صلح در کهکشان‌ها را بر قرار ساخته، بر سر ما و همه اسرائیل (ملت یهود) سایه صلح برقرار خواهد ساخت.***

منابع:

*.     پایگاه اطلاع رسانی حجّ /تلخیص و ویرایش: خبرگزاری آینده روشن.
**.   فاطمه شیروانی /
***.  لاویان ۹:۳/ لاویان ۲۳:۲۷/ صحیح بخاری، حدیث ۱۹۰۰/ صحیح مسلم حدیث.
 



:: برچسب‌ها: قدس و مسجد الاقصی ,
:: بازدید از این مطلب : 158
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 21 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90


من هميشه دلم مي خواست يك ستاره داشته باشم. شب كه مي شد مي رفتم از پشت پنجره اتاق به آسمون و اون همه ستاره كه توي آسمون بودن نگاه مي كردم. هميشه با خودم مي گفتم از بين اين همه ستاره مي شه يكي از اونها مال من باشه؟!آخه تو آسمون يه عالمه ستاره بود و اگه يكي از اونها هم كم مي شد، زياد مهم نبود. واسه همين بود كه هرشب موقع خواب به آسمون نگاه مي كردم تا از بين اون تا از بين اون همه ستاره قشنگ يكي رو انتخاب كنم.برعكس همه آدمها كه بزرگترين ستاره رو انتخاب مي كنن، من كوچك ترين ستاره رو انتخاب مي كردم و دوباره فردا منتظر ديدنش مي شدم. وقتي هوا تاريك مي شد خوب به آسمون نگاه مي كردم تا اونو ببينم اما هميشه گمش مي كردم. يا شايد اون خودشو از من قايم مي كرد. هرچي بود من دوباره بايد يه ستاره ديگر رو انتخاب مي كردم.
مامان و بابام هم مي دونستند كه من خيلي دوست دارم يه ستاره داشته باشم. آخه من هميشه به اونها مي گفتم كه دوست دارم يه ستاره براي خودم داشته باشم و دلم هميشه يه ستاره مي خواهد. هميشه تو همين رويا بودم تا يه روزي كه بابام از سفري كه برگشته بود، منو صدا كرد. گفت واسم يه سوغاتي خيلي خوب گرفته. خيلي خوشحال شده بودم. با خودم فكر مي كردم يعني بابام و اسم چي گرفته؟
بعد با خودم مي گفتم يه عروسك بزرگه كه مي تونه حرف بزنه و راه بره.اونقدر ذوق كرده بودم كه سريع به بابام گفتم:بابا تو رو خدا نشونم بده ببينم.
بابا دستش رو كرد توي كيفش و يه جعبه درآورد. كوچك تر از اون بود كه بخواد يه عروسك بزرگ باشه. با حال گرفته پيش خودم گفتم شايد يه عروسك كوچيك باشه. آن بسته رو داد تو دستم و من هم درش رو باز كردم.
نمي تونسم باور كنم. عجب هديه خوبي بود. اصلا انتظارش رو نداشتم. بابا واسم يه ستاره خريده بود. يه ستاره راست راسكي، شكل همون هايي كه خودمون تو دفتر نقاشي مي كشيديم. درست همون طوري كه هميشه تصورش مي كردم. اونقدر ذوق كرده بودم كه صورت بابا رو بوسيدم و با خوشحالي فرياد زدم:
- مامان! بابا واسم يه ستاره آورده... يه ستاره راست راسكي.
مامان لبخندي زد و گفت: خب ديگه راحت شدي. ديگه لازم نيست غصه ستاره كوچولوت رو بخوري كه بين اونهمه ستاره گم شده.
با خوشحالي ستاره ام رو تو دستم گرفتم. اولش مي ترسيدم اما بعد ديدم اصلا ترس نداره. اون سرده سرد بود. خيلي هم قشنگ بود.باور نمي كردم كه حالا من يه ستاره دارم.
واسه همين از بابا پرسيدم: بابايي اين هم يعني تو آسمون بوده؟
او گفت: آره عزيزم. يه ستاره است ديگه. ستاره ها خونشون كجاست؟!
با خوشحالي گفتم: خب معلومه ديگه تو آسمون.
و اين دفعه ديگه مطمئن مطمئن شدم كه ستاره من يه ستاره آسمونيه. هر چند كه الان كه بهش تو دستام نگاه مي كردم مي ديدم از ستاره هاي تو آسمون بزرگ تر بود. هر شب ستاره ام رو كنار رختخواب خودم مي گذاشتم تا اون هم آسمون رو ببينه و دلش واسه خونه اش تنگ نشه. مي ترسيدم دلتنگي كنه و يه روزي بي خبر بذاره بره.
ستاره من خيلي آروم بود. اصلا حرف نمي زد. اصلا تكون نمي خورد. چشمك هم نمي زد. دو سه شب خوب بهش دقت كردم اما چشمك نمي زد. رفتم و به مامان گفتم:
- مامان چرا ستاره من، مثل ستاره هاي تو آسمون چشمك نمي زنه؟!
مامان گفت:ا ... خب... آها؟ ستاره هاي آسمون چشمك مي زنن تا آدمها اونها رو ببينن و يكي شون رو انتخاب كنن. اما ستاره تو ديگه انتخاب شده و الان كنار توست و لازم نيست واسه كسي چشمك بزنه.
خيالم راحت شد و ديگه نمي ترسيدم كه شايد از دلتنگي باشه. صبح از خواب بيدار شدم. ستاره ام رو بوسيدم و ازش خداحافظي كردم تا به مهد كودك برم.
توي مهد سر كلاس يكي از همكلاسي هام حرفي زد كه خيلي دلم شكست. خانم معلم عكس زمين و چند تا سياره ديگه رو كشيده بود و در مورد آسمون و هر چيزي كه توشه حرف مي زد. تا رسيد به ستاره ها.
من هنوز به هيچ كس نگفته بودم كه يه ستاره دارم. يكي از همكلاسي هام به خانوم معلم گفت: خانوم اجازه! باباي من مي گه ستاره هائي كه توي آسمون مي بينيم خيلي هاشون مردن و ما فقط نور اونها رو مي بينيم. چون فاصله شون از ما خيلي زياده وقتي مي ميرن خيلي طول مي كشه كه از جلوي چشم هاي ما محو بشن.
نفهميدم خانوم معلم در جواب به اون چي گفت: من فقط تو فكر ستاره خودم بودم.
بغض گلوم رو گرفته بود. شروع كردم به گريه كردن. به ياد ستاره خودم افتادم. يعني ستاره من هم مرده بود؟!
نمي تونستم باور كنم كه ستاره من هم مرده باشه. اصلا هيچ ستاره اي نمي ميره. اين تنها چيزي بود كه توي اون لحظه دوست داشتم واقعيت داشته باشه.
وقتي تعطيل شدم سريع خودم رو به خونه رسوندم و رفتم سراغ ستاره ام. اون هنوز همون طور ساكت و آروم روي ميزم بود. همون جايي كه صبح گذاشته بودمش.
گريه ام گرفته بود. آروم تكونش دادم. اما اون بي حركت بود. دو سه بار ديگه تكونش دادم و صداش كردم:
- ستاره كوچولوي من! ستاره قشنگ من! ستاره خوبم!
اما اون نه حرفي زد و نه تكوني خورد. هيچ حركتي نكرد. مثل هميشه ساكت بود.
ديگه نمي تونستم جلوي خودم رو بگيرمو بلند بلند زدم زير گريه.
مامان سريع اومد توي اتاقم و منو بغل كرد و گفت:
-چي شده عزيزم؟! تو مهد اتفاقي افتاده؟! بچه ها چيزي گفتن؟!
اون منو بغل كرد و بوسيد اما من اون قدر ناراحت بودم كه اصلا نمي تونستم حرف بزنم. وقتي حسابي گريه كردم و به هق هق افتادم گفتم:
-مامان ستاره ي من مرده؟
مامان با تعجب نگاهي به من كرد و گفت:
-كي اينو بهت گفته؟! اون خيلي هم سالم و سرحاله... اين چه حرفيه عزيزم؟!
با ناراحتي جواب دادم:
-آره مامان اون مرده. نگاه كن اصلا تكون نمي خوره. واسه همين هم چشمك نمي زنه، من از اول مي دونستم كه اون يه طوريه!
مامان در جوابم گفت:
-نه عزيزم اون نمرده. ستاره ها همشون همين طوريند. اونا كه تكون نمي خورند. هيچ ستاره اي تكون نمي خوره.
به مامان گفتم:
-پس چرا هر شب من اون ستاره كوچولو رو كه انتخاب مي كردم، جاش عوض مي شد و سرجاش نبود؟! حتما اونا حركت مي كنن ديگه! همه ستاره ها زنده ان فقط ستاره من مرده!.
مامان هنوز همون طور آروم بود و فقط به من نگاه مي كرد. هر وقت ازش سؤال مي پرسيدم جوابم رو مي داد. اما حالا يك كم مكث كرد و بعد از يك كم گفت:
-نه دخترم. اون ستاره كوچولو واسه اين گم شد كه بابات اونو واسه تو آورده بود.
وقتي اين حرف رو زد يك كم آروم شدم. ديگه گريه نكردم و با خودم گفتم مامانم هيچ وقت دروغ نمي گه. شايد اون همكلاسيم منظورش ستاره من نبوده.
وقتي خيالم راحت شد، دوباره هر شب با ستاره ام حرف مي زدم و به خواب مي رفتم.
هر روز كه مي گذشت بيشتر دوستش داشتم. انگار هر روز و اسم قشنگ تر مي شد. زندگي خيلي و اسم قشنگ شده بود. روز و شب در كنارش بودم و حالا ديگه اونو با خودم حتي به مهدكودك هم مي بردم. اما توي كيفم قايمش مي كردم تا كسي اونو نبينه و نخواد اونو از من بگيره.
يك روز كتاب يكي از دوستام توي كلاس گم شد و هر جاني رو گذشت نتونست كتابش رو پيدا كند. اين بود كه شروع كرد به گريه كردن. تا جائي كه خانم معلممون واسه اينكه ديگه اون گريه نكنه شروع كرد به گشتن همه كيف هاي بچه ها كه اگه بچه ها اشتباهي كتاب رو برداشتند پيداش كنه.
من روي دومين صندلي مي نشستم و به همين خاطر سريع نوبت به كيف من رسيد. اما معلممون تا توي كيف من رو ديد تعجب كرد و گفت:
- اين چيه ديگه؟!
اصلا يادم رفته بود كه ستاره ام رو با خودم آورده ام و اون الان توي كيف منه. هول كرده بودم و نمي دونستم چيكار كنم. خانوم معلم ستاره م رو از توي كيف بيرون آورد و در حالي كه ذوق كرده بود گفت:
- واي! يه ستاره دريايي. چقدر قشنگ. اما توي كيف تو چكار مي كنه عزيزم؟! از كجا آورديش؟!
در حالي كه دست و پام رو گم كرده بودم و نمي دونستم چرا خانوم معلم به ستاره من گفت: ستاره دريايي.
گفتم:
- بابام واسم آورده! اون يه ستاره راست راسكي يه. اسمش هم فقط ستاره است نه ستاره دريايي.
خانوم معلم شروع كرد به خنديدن. نمي دونم واسه چي مي خنديد. بهم برخورده بود. كلي ناراحت شده بودم. خانم معلم گفت:
- دخترم اين يه ستاره دريائيه. اين ستاره ها با ستاره هاي توي آسمون خيلي فرق دارن. فقط يك كم شبيه اونهان. اون هم واسه اينكه ما فكر مي كنيم ستاره ها اين شكلي اند. به خاطر همين بهشون مي گن ستاره دريايي. اون ها يه نوعي از موجودات زنده اند. توي آب زندگي مي كنند. توي دريا عزيزم. اما ستاره هاي آسمون جنسشون از سنگه و خيلي خيلي هم بزرگند. جاشونم فقط و فقط تو آسمونه. اونها از زمين هم حتي بزرگ ترند.
نمي تونستم از حرفهاي معلممون سر در بيارم. چقدر حفرهاش عجيب بود. يعني ستاره من ستاره نبو؟! چطور مي تونست مثل يه حيوونه زنده باشه. نه نه اون شبيه هيچ حيووني نبود. نه دست داشت نه پا. فقط يه چيزهاي سفتي داشت مثل پره. آره اون مثل سنگ سفت و محكمه. اصلا از ستاره هاي توي آسمون هم خيلي بزرگ تر بود. آخه ستاره هاي آسمون مثل يه نقطه كوچيك مي مونن. چطوري اونها از زمين هم بزرگ ترند. خنده دار به نظر مي رسيد. من كاملا گيج شده بودم با خودم گفتم شايد معلممون داره باهام شوخي مي كنه. گفتم: - اما خانوم اون ستاره است. خود بابام و اسم آورده. راست راسكيه. اون مثل سنگ سفته. مثل ستاره ها از سنگه . خودتون گفتيد ستاره ها مثل سنگن ديگه؟!
-آره عزيزم ستاره هاي دريايي اين طوري ديگه. اون هم يه روزي زنده بود. البته وقتي تو دريا بوده. اما حالا مرده و اين طوري شده. مثل ستاره ها...
نمي دونم چرا همه اصرار دارن بگن ستاره من مرده لبهايم شروع كرد به لرزيدن يعني هرچي تا حالا شنيده بودم دروغ بود؟! يعني مامان و بابام بهم دروغ گفتن؟! اما آخه چرا؟ چرا بايد بهم دروغ بگن و بهم بگن اين يه ستاره واقعيه؟! من كه از اونها نخواسته بودم بهم ستاره بدهند. خودشون و اسم يه ستاره آوردن. من نه گريه كردم و نه مثل وقتهايي كه عروسك مي خواستم پاهام رو زمين مي زدم.
ستاره من كه خيلي شبيه ستاره هاي توي آسمونه. نمي خواستم حرف هاي معلممون رو گوش كنم.
من كه ستاره مرده نمي خواستم. من دوست داشتم ستاره ام زنده باشه. مثل ستاره هاي تو آسمون و اسم چشمك بزنه. با هم حرف بزنيم و من واسش قصه بگم.
چرا همه بزرگ ترها فكر مي كنند كه ما هم مثل خودشون دوست داريم فقط چيزهايي رو داشته باشيم كه هيچ كاري نتونن انجام بدن. هرچي اونها بگن نتونن بگن نه! فقط حرفهاشونو گوش بدهند بدون اينكه حرفي بتونن بزنن. چرا فكر مي كنن آدم هر چي بخواد بايد هرجوري شده داشته باشه. تا خوشحال شه؟!
من كه با همون ستاره هاي توي آسمون هم خوش بودم. پس چرا رفتن يه ستاره دريايي برام گرفتن و تازه دروغ هم مي گن كه ستاره راست راسكيه؟
مگه من از شون خواستم كه بهم ستاره بدهند؟ اصلا چرا من هرچي مي خوام مامان و بابا فكر مي كنند بايد برام تهيه كنن؟ شايد من اگه خيلي چيزها رو نداشته باشم واسم بهتر باشه. مثلا همين ستاره دريايي! اون كه زنده نيست.پس به چه درد مي خوره؟! من اين ستاره رو نمي خوام. اون هيچ حسي نداره. يه ستاره مرده دريايي چطوري مي شه با من دوست باشه؟!
كاش بابا هيچ وقت و اسم ستاره نمي آورد. اينطوري لذت آرزوي اين رو كه يه ستاره داشته باشم از من گرفتن. لذت تماشاي ستاره ها و انتخاب يكي از اونها رو. لذت فهميدن اينكه اونها واقعي اند. يا از نزديك چه شكلي اند! تازه مي فهمم كه زياد خوب نيست آدم هرچيزي رو كه دلش مي خواد داشته باشه. اينجوري زندگي زيادي خوب مي شه. آنقدر كه بد مي شه!
حيف اون همه قصه كه واسه اين ستاره تعريف كردم. پيش خودم چقدر خوابوندمش. حيف كه ستاره من دريايي بود. اما نه خوب شد چون دوباره مي تونم شبها با لذت به ستاره هاي تو آسمون نگاه كنم. من مطمئنم كه اونا زنده اند. اما هيچ كدومشون رو ديگه انتخاب نمي كنم. اونا تا وقتي ندارمشون و از من دورند قشنگند.
از اون روز ديگه ستاره ام رو دوست نداشتم. ديگه با خودم اين ور و اون ور نمي بردمش. گذاشته بودمش توي كمد و اصلا هم بهش كاري نداشتم. آخه اون مرده بود.
مامان و بابا هم زود از يادشون رفت كه من يه ستاره دارم خيلي زود فراموش كردند كه من يك روزي يك آرزويي داشتم و آنها با آوردن يك ستاره دريايي مرده خيال كرده بودن كه من رو به آرزوم رسونده اند. ديگه كاري بهم نداشتند.ستاره من مثل هميشه آرام و ساكت مدتها در كمدم بود تا اينكه بابا تصميم گرفت ما رو هم اين دفعه با خودش به سفري كه مي خواست بره ببره گفت:مي ريم دريا!
اون دفعه هم بابا به دريا رفته بود كه و اسم اين ستاره رو سوغاتي آورده بود. اين طوري من مي تونستم ستاره ام رو ببرم و بندازمش توي دريا يعني از همون جايي كه اومده بود. هرچند كه مرده بود اما من هم يه پوسته بي روح و سفت رو نمي خواستم.
مامان و بابا اگر مي ديدند كه من دارم ستاره ام رو كه اينقدر دوستش داشتم و هميشه آرزوي داشتنش رو داشتم. مي اندازم توي آب تعجب مي كردند و ناراحت مي شدند. تازه بدتر از همه مي فهميدن كه من حالا مي دونم كه اون ستاره دريائيه و ستاره راست راسكي نيست و مي فهميدن كه نتونستن آرزوي من رو برآورده كنن و شايد خيلي ناراحت مي شدن. واسه همين هيچ چيزي به اونها نگفتم تا اونها هم از اينكه هر چيزي كه مي خواستم رو بهم دادن خوشحال باشن.
مهم اين بود كه اونها به فكر من بودند و اين ارزش داره.
وقتي رسيديم به دريا اونو زير لباسم قايم كرده بودم و با خودم بردم لب دريا.
مامان نمي گذاشت زياد برم توي آب من فقط مي تونستم تو ساحل بازي كنم. ستاره ام رو از زير لباس بيرون آوردم و تو دستهام گرفتم و براي آخرين بار خوب نگاهش كردم. چقدر سفيد و خوشگل بود. اما حيف كه زنده نبود. اما با اين حال ناراحت بودم از اينكه روياي داشتن ستاره ام اينطوري داشت تموم مي شد. گريه ام گرفته بودو آروم درگوشش گفتم:
- آوردمت خونه! ببخشيد كه بابام تو رو از خونه ات جدا كرد. البته مي دونم بابام تو رو از آب نگرفته.تو رو خريده. از يه مغازه. توي راه ديدم كه شما ها رو تو مغازه ها مي فروختن. اما به هرحال اون مي خواست آرزوي من روبر آورده كنه. حيف كه نمي توني حرف هاي منو بشنوي.آخه تو زنده نيستي وگرنه با هم دوستهاي خوبي مي شديم. مي اندازمت توي آب شايد بتوني آرزوي يكي ديگه روبرآورده كني. كسي كه دلش يه ستاره دريائيه مرده مي خواد.
وقتي كه اين حرفها رو باهاش زدم با خودم فكر مي كردم كه اي كاش زنده بود. اون وقت اينكه يه ستاره دريائيه و ستاره واقعي نيست واسم مهم نبود. ما با هم دوست مي شديم. دو تا دوست خوب.
بعد اگه اين طور مي شد با خودم مي گفتم: همه دوست دارن يه ستاره تو دل آسمون داشته باشن. اما من يه ستاره از دل زمين دارم. از اعماق زمين. تازه به نظرم ستاره من بزرگ تر ازستاره هاي آسمونيه و هم قشنگ تر. تازه من خيلي هم دوستش دارم. اون سفيده و اندازه كف دست باباست. خب اين طوري از ستاره هاي كوچيك تو آسمون بزرگ تر مي شه ديگه! من چيز زيادي از ستاره ها نمي دونم. از ستاره خودم و نه ازستاره هاي توي آسمون! اما حالا مي دونم كه ستاره من با همه ستاره هاي آسمون فرق داره چون اون يه ستاره دريائيه.
ستاره رو آروم آروم توي آب دريا فرو بردم. وقتي از زير آب نگاهش كردم ديدم چقدر قشنگ تر مي شه.هر چيزي بايد سرجاي خودش باشه. ستاره هاي دريائي هم بايد تو دريا باشن.
موجي به دستهام خورد و ستاره من رو آروم از روي دستهام بلند كرد و اون مثل يك تكه نور آروم آروم درحالي كه حالا انگار زنده شده بود تكون خورد و رفت زير آب.
قطره هاي اشك از چشمهام توي آب دريا چكيد اما هيچ جايي رو خيس نكرد. مي تونستم هنوز ستاره ام رو ببينم. اما دلم مي خواست ازش دور باشم تا از اينكه ديگه پيشم نيست زياد احساس ناراحتي نكنم. برگشتم و آروم آروم از دريا دور شدم. صداي مامانم رو شنيدم كه گفت:
-كجا مي ري عزيزم؟ مگه نمي خواي آب بازي كني؟! چيزي مي خواي واست بيارم؟
- نه مامان فقط مي خوام دريا رو نگاه كنم. تا كسي با يه سطل آب كه به اسم دريا بهم مي ده. درياي واقعي رو ازم نگيره. و باخودم فكر كنم تو دريا بودن چه لذتي داره!
و آروم آروم ادامه دادم: البته واسه ستاره هاي دريايي ...!

مينا احمدي ( ماه )



:: بازدید از این مطلب : 287
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 2 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90


چه کسانی در قتل امام علی دست داشتند؟ 
مجموع روایت هائى که مورخان نخستین درباره شهادت امیر مؤمنان آورده اند، و شیعه و اهل سنت آن را در کتابهاى خویش نقل کرده اند نشان مى دهد که على(ع)با توطئه خوارج به شهادت رسید.این روایت‏ها را با اندک اختلاف در کتاب‏هایى چون تاریخ طبرى، تاریخ یعقوبى، ارشاد مفید، طبقات ابن سعد، نوشته بلاذرى و واقدى مى‏توان یافت.و حاصل آن گفته‏ها این است که پس از پایان یافتن جنگ نهروان، دسته‏اى از خوارج گرد آمدند و بر کشته‏هاى خود مى‏گریستند، و آنانرا به پارسائى و عبادت وصف مى‏کردند.آنگاه گفتند این فتنه‏ها که پدید آمد از سه تن برخاسته است:على، عمرو پسر عاص و معاویه، تا این سه تن زنده‏اند کار مسلمانان راست نخواهد شد. و سه تن از آن جمع کشتن این سه تن را به عهده گرفتند.عبد الرحمن پسر ملجم از بنى مراد کشتن على را به عهده گرفت.

برک پسر عبد الله از بنى تمیم کشتن معاویه را،  و عمرو بن بکر از بنى تمیم کشتن عمرو پسر عاص را.چه وقت این کار را انجام دهند؟ گفتند در ماه رمضان اینان به مسجد مى‏آیند و باید در آن ماه به کار پرداخت و شب یازدهم یا سیزدهم یا هفدهم ماه رمضان و یا چنانکه میان شیعه مشهور است‏،  شب نوزدهم آن ماه را معین کردند،  چرا که در این شب این سه تن از آمدن به مسجد ناچارند.آنکه مامور کشتن عمرو عاص بود دیگرى را که آن شب جاى او به نماز رفته بود کشت.و آنکه بر معاویه ضربت زد شمشیرش به ران او رسید و زخمى شدو با خوردن دارو از مرگ رهید. اما پسر ملجم نیت پلید خود را عملى کرد.آیا به راستى داستان چنین بوده است؟باید گفت جاى تردید است و از آغاز، نشان ساختگى بودن در آن آشکار است. پندارى داستان‏نویسى ماهر آنرا نوشته است.در ماه رمضان این هر سه تن به مسجد مى‏آیند و شب نوزدهم آمدن آنان به مسجد حتمى است.

در اینکه على(ع)در این شب به دست پسر ملجم ضربت‏خورد تردیدى نیست. اما آنکه براى کشتن عمرو عاص رفت چرا مردى خارجه نام را به جاى او کشت؟ آیا عمرو براى وى ناشناس بود و نتوانست او را تشخیص دهد؟چرا آن شب عمرو به مسجد نیامد؟آیا کسى او را از توطئه آگاه کرده بود؟آنچه به نظر درست‏تر مى‏آید این است که ریشه این توطئه را باید نخست در کوفه،  سپس در دمشق جستجو کرد. چنانکه نوشته شد معاویه میدانست تا على زنده است دست‏یابى به خلافت‏براى او ممکن نیست.اشعث پسر قیس نیز چنانکه اشارت شد با على(ع)یکدل نبود.ابن ابى الدنیا که در سال 281 هجرى قمرى درگذشته و نوشته او پیش از طبرى و یعقوبى است در کتاب مقتل الامام امیر المؤمنین على ابن ابى طالب به اسناد خود از عبد الغفار پسر قاسم انصارى چنین آورده‏ست:«از بسیارى شنیدم ابن ملجم شب را نزد اشعث‏بود و چون سحرگاه شد بدو گفت صبح آشکار شد.» اگر آن سه تن با یکدیگر چنان قرارى گذاشته بودند، چرا باید پسر ملجم با اشعث‏شب را در مسجد بسر برد و با او گفتگو کند.آیا میتوان پذیرفت آنکه مى‏خواهد مخفیانه على را بکشد، راز خود را با دیگرى(آنهم با اشعث)در میان نهد.بلاذرى در کتاب انساب الاشراف آورده است:
 
گفته‏اند پسر ملجم شب را نزد اشعث‏بن قیس بود و با وى آهسته سخن میگفت تا آنکه اشعث او را گفت: -«برخیز که بامداد تو را شناساند.» (1) حجر بن عدى چون گفته او را شنید گفت: «اى یک چشم او را کشتى (2) ».نیز نوشته‏اند،  بامداد آن روز که پسر ملجم، على را ضربت زد، اشعث پسر خود را به خانه على فرستاد و گفت‏بنگر در چه حالى است.او رفت و بازگشت و گفت چشمهایش به سرش فرو رفته. اشعث گفت:-«به خدا چشمان کسى است که آسیب به مغز او رسیده.» (3)من نمى‏خواهم همانند تاریخ نویس معاصر اباضى، شیخ سلیمان یوسف بن داود، بگویم خوارج یاران على بودند، و در کشتن او شرکت نداشتند و قبیله بنى مراد که ابن ملجم از آنان بود در شمار خوارج نیست، و داستان پسر ملجم و آن دو تن دیگر برساخته قصه پردازان معاویه است تا حقیقت را بر مردم نهان سازند.بر چند جاى کتاب او،  هم در حضور وى در الجزیره خرده گرفتم و هم در نامه بدو نوشتم.اما اگر کسى بگوید توطئه شهادت على(ع)چنانکه بر زبانها افتاده است نیست،  گفته‏اش را چندان دور از حقیقت نمى‏دانم.باز هم مى‏گویم جاى این احتمال هست که به اصطلاح اگر سر این نخ را بگیریم و پیش برویم،  به اشعث در کوفه و از آنجا به دمشق برسیم.پیش از این نوشتیم اشعث‏با على دلى خوش نداشت.چون على(ع)دست او را از حکومت‏بر مردم کنده باز داشته بود، نیز در منبر وى را منافق پسر کافر خواند. شهرستانى در ملل و نحل نویسد:«اشعث از همه آنان که بر على شوریدند سخت‏تر بود و از دین برون رفته‏تر.» (4)

                                                                     

    
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 1
http://feraghat90.blogfa.com/post-1229.aspx
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 2
http://feraghat90.blogfa.com/post-1228.aspx
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 3
http://feraghat90.blogfa.com/post-1227.aspx

 

پانوشت:
1.فضح الصبح فلانا، او را آشکارا کرد.
2.انساب الاشراف، ص 493.
3.مقتل الامام امیر المؤمنین، ص 37، طبقات، ابن سعد، ج 3، ص 37.
4.الملل و النحل، ج 1، ص 170.

منابع:
http://www.khabaronline.ir
على از زبان على یا زندگانى امیر المؤمنین(ع) نوشته: دکتر سید جعفر شهیدى.



:: برچسب‌ها: جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع) 1 ,
:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90


شعار خوارج و اعتراضشان به مساله یک انتخاب و نظر امام علی 
دین - خوارج در تاریخ جامعه اسلامی نمونه کاملی از جریانی است که فتنه های گوناگونی در حکومت امام علی(ع) به راه انداختند که همه زمینه های کینه ورزی و توطئه ترور امیرالمونین شد. مطالعه این جریان در هر دوره ای ضروری به نظر می رسد.مرحوم دکتر جعفر شهیدی در این باره گفته است: "در جنگ صفین مساله  یک انتخاب بود که وقتی قضیه حکمیت پیش آمد، عده ای از یاران امام به تصمیم آن حضرت اعتراض داشتند. این بود که برخاستند و شورشی به پا کردند. شعارشان این بود" لا حکم الا لله".منظورشان این بود که انتخاب علی (ع) و تصمصیم او غلط است و ما فقط به قرآن عمل می کنیم. آنها می خواستند امیرالمونین از نظر خود برگردد و اما امام علی نپذیرفت.امام آن گاه که شعار خوارج را شنید، فرمودند: "سخن حقّى است، که از آن اراده باطل می کنند. آرى درست است، فرمانى جز فرمان خدا نیست، ولى اینها مى‏گویند زمامدارى جز براى خدا نیست، در حالى که مردم به زمامدارى نیک یا بد، نیازمندند، تا مؤمنان در سایه حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حکومت، زندگى کنند، به وسیله حکومت، بیت المال جمع آورى مى‏گردد و به کمک آن با دشمنان مى‏توان مبارزه کرد.[نهج البلاغه، خطبه، 40٫] "

مساله یک انتخاب
این حکمیت بقول خود معاویه یکى از نیرنگهاى عمرو عاص بود که با فشار و اجبار مردم کوفه على علیه السلام آنرا پذیرفته بود ولى چون حکمین برابر تعهدى که سپرده بودند رفتار نکردند مجددا على علیه السلام و اصحابش بمخالفت برخاستند زیرا:اولا در آیات قرآن چیزى که اختلاف متخاصمین را حل و برطرف کند وجود نداشت،ثانیا در روز بیعت با على همه مهاجرین و انصار جز چند نفرى معدود با او بیعت کرده بودند و مقام خلافت خود بخود بدست آنحضرت آمده بود و بغیر ازطلحه و زبیر که نقض عهد کردند از قاطبه ملت اسلام کسى مخالف او نبود،ثالثا عمرو عاص و ابوموسى مأموریت داشتند که اختلاف مدعیان خلافت را برابر احکام قرآن حل و فصل کنند همچنانکه على علیه السلام بمعاویه نوشته بود که من سخن ترا اجابت نمیکنم ولى حکم قرآن را مى‏پذیرم در صورتیکه حکمین نامى از خدا و قرآن نبردند و تمام فکر عمرو عاص صرف فریفتن ابوموسى شد،رابعا این دو نفر خارج از صلاحیت و حدود اختیارات خود عمل نمودند و آنها صلاحیت عزل و نصب خلیفه را نداشتند بلکه مأمور حل اختلاف بودند.و گذشته از همه اینها رأى و موافقت حکمین بر این بود که هر دو مدعى خلافت را خلع کرده و کار را بشورا واگذار نمایند در صورتیکه عمرو عاص عملا خلاف رأى و توافق قبلى رفتار کرد و بجاى عزل معاویه خلافت او را تثبیت نمود و همین عمل او میرساند که توافق قبلى او با ابوموسى صرفا براى گول زدن او بوده است و بهمین علل و جهات على علیه السلام و طرفدارانش بآن اعتراض کردند و کار دوباره بروز اول برگشت و حل و فصل آن موکول بشمشیر سپاهیان متخاصمین گردید.و اما نتیجه سوئى که این حکمیت در سپاه على علیه السلام بوجود آورد اختلاف و پراکندگى سپاهیان او را شدیدتر نمود و در حدود دوازده هزار نفر خوارج پیدا شدند که نه تنها بعلى علیه السلام کمک نکردند بلکه مانع پیشروى او نیز گردیدند و على (ع) ناچار شد که با آنها در نهروان بجنگ و قتال پردازد.

                                                                     

    
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 1
http://feraghat90.blogfa.com/post-1229.aspx
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 2
http://feraghat90.blogfa.com/post-1228.aspx
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 3
http://feraghat90.blogfa.com/post-1227.aspx

 

 

http://www.khabaronline.ir
 



:: برچسب‌ها: جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع) 2 ,
:: بازدید از این مطلب : 202
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

امام علی(ع) با خوارج چگونه رفتار کرد؟ 
حضرت در مقابل خوارج، از سخت گیریها و کیفرهای رایج مخالفان خودداری کرد و با رعایت کامل حقوق انسانی شان، فرمود:« ان لکم عندنا ثلاثا لانمنعکم صلوه فی هذاالمسجد و لا... »سه حق مسلم شما در نزد ما محفوظ است: ما هرگز شما را از گزاردن نماز در مسجد جامع شهر و شرکت در اجتماعات خود منع نمی کنیم، حقوق شما را از بیت المال تا هنگامی که با ما هستید می پردازیم، تا شما بر ما شمشیر نکشید و جنگ نیاغازید، نبرد نمی کنیم. » (1) امام، با شناخت کامل خوارج و با دقت تمام، بهترین رفتار را برگزید تا بهانه ای به دست آنان ندهد. حضرت درباره ویژگی های این گروه، می فرماید:« جفاه طغام و عبید اقزام جمعوا من کل اوب و تلقطوا من کل شوب.... » مردمی خشن، فاقد اندیشه عالی و احساس لطیف انسانی، برده صفت، اوباشانی که از هر گوشه ای جمع شده اند و از هر ناحیه ای فراهم آمده اند. این ها کسانی هستند که باید اول تعلیم ببینند، آداب اسلامی به آن ها آموزش داده شود و در فرهنگ اسلامی رشد یابند. باید بر این ها قیم گمارد تا دستشان گرفته شود نه این که آزاد بگردند، شمشیرها در دست نگهدارند و درباره ماهیت اسلام اظهار نظر کنند. این ها نه از مهاجرانند که از خانه هاشان به خاطر اسلام مهاجرت کردند و نه از انصار که مهاجران را در جوار خود پذیرفتند.آنچه در سیمای خوارج به خوبی قابل مشاهد است، نادانی آن ها است، نادانی ای که در سایه آن فریب خوردند و با مشاهده نیزه های آراسته به قرآن در تردید فرو رفتند امام به آن ها فرمود:ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به یتهه... انتم معاشر اخفا الهام، سفها الاحلام...، شما بدترین مردم هستید. شما نیروهایی در دست شیطانید که از وجود پلید شما برای ضربه زدن نشانه خود استفاده می کند و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افکند.... شما گروهی سبک مغز و کم خرد و نادانید. (2)

شروع نبرد نهروان
در این نبرد، امام از بسیج عمومی چشم پوشید، آن حضرت پیش از درگیری با خوارج حدود 65 هزار نیرو برای جنگ با سپاه شام آماده کرده بود. قیام خوارج و قتل عام مردم توسط آنان، سبب شد امام به طور موقت از نبرد چشم بپوشید و به نابودی این فتنه داخلی بیندیشد. سپاه حدود هفت هزار نفری امام به سوی نهروان عزیمت کرد. در مقابل آنان، سپاه دوازده هزار نفری خوارج مشاهده می شد. عبدالله بن کوا و عبدالله بن وهب راسبی فرماندهان سپاه خوارج بودند. (3)حضرت، به روش معمول خویش، نخست به اندرز و ارشاد و اتمام حجت روی آورد، ولی آنان با هلهله و رجز خوانی پاسخ دادند. امام حرث بن مره عبدی را جهت مذاکره نزد آنان فرستاد. خوارج نماینده حضرت را از پای درآوردند. (4) یاران از امام خواستند اجازه تیراندازی دهد. حضرت فرمود: دست نگهدارید. خوارج فریاد می زدند: « پیش به سوی بهشت » وقتی حضرت چنین دید، جنگ را آغاز کرد. (4) آن بزرگوار پرچمی به ابوایوب انصاری داد و فریاد برآورد، هر که زیر این پرچم پناه آورد در امان است، اگر کسی را نکشته و به هیچ یک از مسلمانان تعرض نکرده باشد، و نیز هر کس به کوفه یا مدائن روی آورد، در امان است و جانش محفوظ خواهد ماند.با این اقدام حضرت، حدود 800 نفر از خوارج جدا شدند و به کوفه و مدائن بازگشتند. چهره برجسته این گروه « عروه بن نوفل اشجعی » بود که با 500 سوار به کوفه بازگشت. برخی از نویسندگان سپاه نهروانیان را 400 تن نگاشته اند که با این اقدام امام تنها 1400 تن از آنان باقی ماندند. (6)با شروع جنگ، صدای شیهه اسبان، چکاچک شمشیرها و فریاد جانخراش مجروحان سرزمین نهروان را به لرزه درآورد. امام دستور داد خوارج را در محاصره قرار دهند و از راست و چپ بر آنان حمله کنند. به زودی نیروهای حضرت چون کمربندی خوارج را احاطه کردند. (7)امام ـ برای این که حتی یک نفر از آن ها جان سالم به در نبرد ـ اسود بن قیس مرادی را ماموریت داد از باز شدن کمربند محاصره جلوگیری کند.با تدبیر نظامی امام، پس از دو ساعت، جنگ پایان یافت. و در این نبرد تنها شماری بسیار اندک از خوارج گریختند.نتیجه همان شد که امام پیش از شروع جنگ، پیش بینی فرموده بود: « به خدا سوگند، ده کس از آنان از مرگ نرهد و از شما ده تن بیش تر کشته نشود. » (8)حضرت پس از پیروزی بر خوارج، لشکرش را فرمان داد به کوفه باز گردد. آنگاه با سربازان همراهش کنار اجساد خوارج آمد و با تاثر فرمود: بوسا لکم لقد ضرکم من غرکم فقیل له: من غرهم... رنج و سختی بر شما باد. راستی آن که شما را فریفت، زیانی مهم و جبران ناپذیر بر شما وارد ساخت.پرسیدند: چه کسی آن ها را فریب داد؟حضرت فرمود: شیطان گمراه کننده و نفس هایی که انسان ها را به بدی وا می دارد. نفس اماره به وسیله آرزوهای نادرست و حساب شده آن ها را فریفت و دام های عصیان را به روی آنها گشود و به آنان وعده پیروزی داد و سرانجام به آتش سوزان دوزخشان درافکند. (9)سرانجام شعله های فتنه مقدس نادان با تدبیر حضرت فرو نشست، آنچه در این حادثه مهم و قابل توجه می نماید، آن است که امام عبادت، زهد، قیافه های حق به جانب و جامه های ژنده خوارج را نادیده گرفت، همه را از دم تیغ گذراند و فرمود: « فانا فقات عین الفتنه و لکم یکن لیجتره علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها » من چشم این فتنه را درآوردم. جز من هیچ کس جرات چنین کاری نداشت. پس از آن که موج تاریکی و شبه ناکی اش بالا گرفته بود و « هاری » اش فزونی یافته بود. (10)آری کسی جز حضرت علی علیه السلام و بصیرت و ایمان نافذش نمی توانست بر روی نادانان مقدس شمشیر بکشد و خطرشان را برطرف سازد. به پایان آمد این دفترحکایت همچنان باقی است.

                                                                     

    
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 1
http://feraghat90.blogfa.com/post-1229.aspx
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 2
http://feraghat90.blogfa.com/post-1228.aspx
جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع)/ 3
http://feraghat90.blogfa.com/post-1227.aspx

 

منابع:
1 ـ محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 11، ص 65
2 ـ نهج البلاغه، خطبه 36 و 127
3 ـ نویری: نهایه الارب فی فنون الادب، ج 5، ص 221
4 ـ مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 400، ابوالعباس مبرد: الکامل فی اللغه و الادب، ج 2، ص 134
5 ـ نویری: نهایه الارب فی فنون الادب، ص 220، سربازان امام گفتند: یا امیرالمومنین، ما تیرباران کردند فرمان حمله دهید. حضرت در بار سوم که دشمن تیر باران را ادامه داد فرمود: الان طاب القتال احملوا علیهم، اینک پیکار با آنان روااست حمله کنید.
6 ـ ر. ک: بلعمی: تاریخ نامه طبری، ج 2، ص 659
7 ـ طبری: تاریخ الطبری: ج 5، ص 86
8 ـ نهج البلاغه، خطبه 59
9 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار 323
10 ـ همان، خطبه 93

http://www.khabaronline.ir



:: برچسب‌ها: جریان خوارج و توطئه ترور امام علی(ع) 3 ,
:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

     

                   

  اسرار ولادت و شهادت اميرالمؤمنين علي (ع) 1

http://feraghat90.blogfa.com/post-1225.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1224.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1223.aspx 

 اسرار ولادت و شهادت اميرالمؤمنين علي, ع, 2, شب قدر, حقیقت شب قدر, شب تقدیر و شب اندازه گیری, شب تعیین حوادث جهان ماده, تغذیه صحیح در روزه داری, عظمت ماه رمضان, ماه آشتی با خدا


«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند. استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا(ع) پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)پس شب قدر شبى است كه:

1. قرآن در آن نازل شده است.
2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود.
3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به كارهایى مى‏گردد.

بنابراین، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه‏گیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است. در باره نازل شدن قرآن با جمع آیات روشن مى‏شود:

1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
2. قرآن در شبى مبارك از شب‏هاى ماه مبارك رمضان نازل شده است.
3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد.
4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مباركه دخان دو امر است:

الف. نزول قرآن.
ب. هر امر حكیمى در آن شب مبارك جدا مى‏گردد.

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.به عبارت روشن‏تر، شب قدر یكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یكى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یكم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارك رمضان است.(8)

شب قدر کدام شب است؟
در قرآن کریم آیه‏اى که به صراحت ‏بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمى‏شود. ولى از جمع‏بندى چند آیه از قرآن کریم مى‏توان فهمید که شب قدر یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو مى‏فرماید: « انا انزلناه فى لیله مبارکه‏.»( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر مى‏فرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مى‏فرماید: «انا انزلناه فى لیله القدر.» (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده مى‏شود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار مى‏توان آن شب را معین کرد.در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (9) وعدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (10) و در آن شب قرآن نازل شده است.
شب نوزدهم:
اولین شب از شب‌های قدر است و شب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی و فضیلت آن نمی‌رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال رقم می‌خورد و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل می‌شوند و به خدمت امام زمان علیه‌السلام مشرف می‌شوند و آنچه برای هر کس مقدر شده است بر امام(ع) عرض می‌کنند.

اعمال شب قدر بر دو نوع است:

یکی آن که در هر سه شب انجام می‌شود و

دیگر آن که مخصوص هر شبی است.

اعمالی که در هر سه شب مشترک است:

1- غسل. (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز عشاء را با غسل خواند.)
2- دو رکعت نماز وارد شده است که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ و در روایتی است که از جای خود برنخیزد تا حق تعالی او و پدر و مادرش را بیامرزد.
3- قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فیهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسماؤُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار. پس هر حاجت که دارد بخواهد.
4- مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید: اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.
ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله، ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ، ده مرتبه: بِعلیٍّ، ده مرتبه: بِفاطِمَةَ، ده مرتبه: بِالحَسَنِ،ده مرتبه: بِالحُسَین ِ، ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین، ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ،ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ، ده مرتبه: بِعلیِّ بنِ مُوسی، ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ، ده مرتبه: بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ،ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ، ده مرتبه: بِالحُجَّةِ. پس از این عمل هر حاجتی كه داری طلب کن.
5- زیارت امام حسین(ع)، در روایت است؛ چون شب قدر ‌شود منادی از آسمان هفتم ندا ‌کند: حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین(ع) آمده است.
6- احیا داشتن این شب‌ها. در روایت آمده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینی کوه‌ها و وزن دریاها باشد.
7- صد رکعت نماز بخواند که فضیلت بسیار دارد، و افضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه توحید بخواند.
8- این دعا خوانده شود: اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ...

اعمال مخصوص هر شب قدر

شب نوزدهم:

1- صد مرتبه "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه".
2- صد مرتبه " اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ".
3- دعای "یا ذَالَّذی کانَ..." خوانده شود .
4- دعای " اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ..." خوانده شود.

شب بیست و یکم:

فضیلتش زیادتر از شب نوزدهم است، و باید اعمال آن شب را از غسل و احیاء و زیارت و نماز، هفت قل هو الله و قرآن بر سر گرفتن و صد رکعت نماز و دعای جوشن کبیر و غیره در این شب به عمل آورد، در روایات تاکید شده در غسل و احیاء و جدّ و جهد در عبادت در این شب و شب بیست و سوم.

پى‏نوشت‌ها:
1- قاموس قرآن، سید على اكبر قرشى، ج ‏5، ص 246 و 247.
2- همان، ص 248.
3- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج‏12 ص 150 و 151.
4- همان، ج‏ 19، ص 101.
5- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، ص 52.
6- المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.
7- بحار الانوار، ج ‏5، ص 122.
8- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375.
9- مجمع البیان، ج 10، ص‏519.
10- تفسیر الدرالمنثور، ج‏6.

منابع:
مفاتیح الجنان.
ماهنامه پرسمان، 1382، سید سعید لواسانى.

 



:: برچسب‌ها: اعمال شب‌های قدر ,
:: بازدید از این مطلب : 141
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 مرداد 1391 | نظرات ()