چند نكته
نوشته شده توسط : feraghat90

 

  جمله ها   و   نكته ها

1- در زمين باغ ها از خرما و انگور قرار داديم. در آن چشمه هاي آب جاري كرديم تا مردم از ميوه ها تناول و از انواع غذاها تغذيه نمايند. آيا نبايد شكر آن نعمت ها را به جا بياورند.(قرآن كريم، سوره مبارك يس)
2- هرگز خدا به وسيله ناداني كسي را عزيز و به وسيله بردباري كسي را خوار نمي سازد. پيامبر اعظم(ص)
3- نيرومندي به زور بازو نيست نيرومند كسي است كه بتواند آتش خشم خويش را مهار كند. پيامبر اعظم(ص)
4- گناهي سخت تر از پيروي شهوت نيست.از آن فرمان نبريد، شما را از خدا غافل مي سازد.حضرت امام علي(ع)
5- دنيا چه ياور خوبي براي آخرت است. حضرت امام محمد باقر(ع)
6- از تنبلي و بي حوصلگي بپرهيز.اين 2خصلت تو را از دنيا و آخرت باز مي دارد.حضرت امام موسي كاظم(ص)

سليمان بلغار 

 

 

 

مرگ دل

دل آدمي كي مي ميرد؟!
آن زمان كه مشكلات و اندوه ها، انبوه شوند،
هنگامي كه اعتمادمان را به اطرافيان از دست بنهيم،
زماني كه ياد خداوند را فراموش كنيم، وقتي كه از رحمت و آمرزش پروردگارمان نااميد شويم،هنگامي كه انديشه ها و توانايي هاي ديگران را به سخره بگيريم،زماني كه در انجام عبادات، سستي پيشه كنيم،وقتي كه پيوسته اشتباه هاي خودمان را، درنظر نداشته باشيم و به آن ها توجه نكنيم،در آن زمان كه دوستان وفاداري نيابيم،هنگامي كه گمان ببريم در اين دنياي پهناور، هيچ جايي نداريم،زماني كه در پيشگاه خداوند از ناتواني خود و كمبود تدبير و سخت گيري نسبت به مردم، گلايه اي نداشته باشيم،و بدان گاه كه بدي را با بدي، يا نيكي را با بدي پاسخ گوييم. [بايد بدانيم كه دل مرده هستيم!]

 

ترجمه جواد نعيمي

 

   

 

 برف و رودخانه

برف آرام آرام به روي رودخانه مي باريد، رودخانه به برف گفت: اي برف با من چكار داري؟ دارم يخ مي زنم. چرا بر روي من مي باري؟و برف پاسخ داد: مي خواهم جاي تو را بگيرم! اينجا جاي من است نه تو!رودخانه گفت: اما اين جا سال ها سال است كه جاي من است. تو هرگز نمي تواني جاي مرا بگيري! برف خشمگين شد و فرياد زد: حالا خواهي ديد. من نه تنها جاي تو را مي گيرم، بلكه تو را از حركت باز مي دارم.و برف با شدت هر چه تمام تر شروع به باريدن نمود. تا آنجايي كه تمام سطح رودخانه را پوشاند . رودخانه يخ زد و از حركت ايستاد.

برف خنده اي كرد و گفت؛ ديدي جاي تو را گرفتم. و با تمسخر ادامه داد: مي بينم كه ديگر توان حركت نداري!رودخانه در حالي كه از شدت سرما مي لرزيد گفت: درست است كه تو با زور جاي مرا گرفتي و مرا از حركت بازداشتي، اما بدان روزي خواهد رسيد كه دوست من خواهد آمد و من به كمك او و تلاش خودم تو را از سر راه برخواهم داشت و به حركت خود ادامه خواهم داد. و آگاه باش كه در آن روز اثري از تو باقي نخواهد ماند...!برف لبخند تمسخر آميزي زد و گفت: دوست!؟ كدام دوست؟ دوست تو كيست؟رودخانه پاسخ داد: خورشيد!و پس از چند روز خورشيد به كمك رودخانه آمد. آنچنان تابيد و تابيد تا برف آب شد. رودخانه نيز با تمام توان يخ ها را شكست و بار ديگر به حركت درآمد و همه جا را سيراب كرد.گلها و سبزه ها از زمين سربرآوردند و بهار شد.


مهدي احمدپور




:: بازدید از این مطلب : 235
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 6 اسفند 1386 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: