جشن به يادماندني
نوشته شده توسط : feraghat90

آغاز جشن
كلاس، بسيار زيبا تزيين شده بود. همه چيز تغيير كرده بود. بچه ها، كلاس را با كاغذ رنگي و وكاغذ كشي تزيين كرده بودند و روي تخته نوشته شده بود: «جشن نماز مبارك باد!»بچه ها با شادي روي موكتي كه در وسط كلاس پهن شده بود، نشستند. من جلوي كلاس ايستادم و گفتم: «بسم الله الرحمن الرحيم، بچه هاي خوب و گلم، اگر شما هم آماده هستيد جشن امروز را آغاز مي كنيم.» بچه ها لحظه شماري مي كردند و دوست داشتند بدانند جشن چگونه آغاز خواهد شد. چند نفر از دانش آموزان چادرهاي رنگي داشتند و با گل آراسته شده بودند. يكي از دانش آموزان لباس فرشته برتن كرده و حامل رحل قرآن بود. آن چهارنفر كه يكي سجاده و سه نفر ديگر شمع در دست داشتند، به آرامي جلوي در كلاس ظاهر شدند.من براي آن ها اسپند دود كردم و خوش آمد گفتم. بچه ها گفتند: «حاملان قرآن خوش آمديد!»فرشته، قرآن را بوسيد و روي ميز در كنار شيريني و گل گذاشت. بچه ها دو بيت شعر را اين گونه خواندند:


«ما دختران زهرا، اهل نماز هستيم
پيش خدا و مردم، ما سرفراز هستيم»


فاطمه فلاحتي پشت ميز ايستاد و با لحن زيبا قرآن خواند. بعد بچه ها با صلوات، او را تشويق كردند.آناهيتا كياني، آغاز جشن نماز را اعلام كرد. بعد از خواندن قرآن، گروه حاملان قرآن خيلي منظم جلوي كلاس ايستادند و به همراه دانش آموزان، سرودي زيبا درباره اذان و وضو خواندند:


وقتي اذان مغرب
پيچيد در خيابان
در من شكفت باغي
باغي به نام قرآن
رفتم وضو گرفتم
در حوض توي مسجد
شد سينه ام پر از گل
از رنگ و بوي مسجد
باغي ز سبزه و گل
در چشم خود نشاندم
من در صف جماعت
رفتم نماز خواندم
وقتي به خانه رفتم
ديدم كه مثل ياسم
بوي گلاب مي داد
هم دست و هم لباسم
طريقه ي وضو گرفتن
با دست راست آب مي ريزم رو صورتم (از اين جا تا اين جا).
با دست چپ مي ريزم رو دست راست (از اين جا تا اين جا)
با دست راست آب مي ريزم رو دست چپ (از اين جا تا اين جا).
دست به آب نمي زنم با دست راست مسح مي كشم روي سرم (از اين جا تا اين جا).
با دست راست مسح مي كشم روي پاي راست (از اين جا تا اين جا).
با دست چپ مسح مي كشم روي پاي چپ (از اين جا تا اين جا).


بعد، زهرا شكرويان كه صداي بسيار رسا و خوبي داشت، اذان گفت.دانش آموزان به پيش نمازي زهرا شكرويان نماز را به پا داشتند، نيت كردند و چهارركعت نماز ظهر را خواندند. در حين خواندن نماز، فرشته (كسي كه لباس فرشته بر تن داشت) به همراه يكي ديگر از دانش آموزان در اول صف و آخر صف نماز، با سبدي كه در دست داشتند، بر روي بچه ها شكوفه مي پاشيدند. بعد ذكرها را خوانديم.
ذكر حمد و توحيد در ركعت اول
ذكر سجده در ركعت چهارم
ذكر قنوت در ركعت دوم
ذكر تشهد در ركعت چهارم
ذكر ركوع در ركعت سوم
ذكر سلام در ركعت چهارم
پرسش از دانستي هاي نماز
بعد از اقامه ي نماز، ده سؤال از دانستي هاي نماز از دانش آموزان پرسيده شده و با بسته ي نقل كه فرشته به آن ها مي داد، پذيرايي شدند. به چند نفر هم، شاخه هاي گل تقديم شد.
پرسش ها اين بود:
1- كليد بهشت چيست؟
2- نور چشم پيامبر(ص) چيست؟
3- پرچم اسلام چيست؟
4- ستون دين چيست؟
5- نور مؤمن چيست؟
6- اولين سؤال در قيامت چيست؟
7- بازدارنده از فحشا و منكر چيست؟
8-- نازل كننده رحمت الهي چيست؟
9- آخرين سفارش انبياء چيست؟
10- سياه كننده ي چهره ي شيطان چيست؟
اجراي نمايش درباره امام زمان(عج) و دعاي فرج/تا پايان جشن، برنامه هاي شاد و خوبي براي دانش آموزان اجرا شد. يكي از آن برنامه ها، اجراي نمايش گفت وگوي مادر و دختر درباره ي امام زمان(عج) بود كه توسط مريم مؤمني و زهرا شكرويان اجرا شد. در پايان نمايش، بچه ها دعاي فرج امام زمان(عج) را خواندند:
متن اجراي نمايش
زهرا: «امام زمان من كيه؟
اسم قشنگ اون چيه؟
جا و مكان او كجاست؟
چرا زماها او جداست؟
مادر خوبه اون كيه؟
اسم مباركش چيه؟
عزيز و هم خونش كيه؟»
مادر( مريم): «زهرا عزيز دل من
دخترك خوشگل من
امام تو يه آقاست
مثل يك ماه زيباست
ميم و حا و ميم و داله
رو ي گونشون يه خاله
پرسيدي باباشون كيه
امام حسن عسكريه
مادرشون نرجس خاتون
يك زن خوب و مهربون
...
زهرا: «چه خوبه و چه مهربون
خورشيد و ماه آسمون
الآن بگو مامان كجاست؟
براي چي از ما جداست؟»
مادر (مريم): «الآن توي دنياي ماست
هميشه مشغول دعاست
با اين كه از ماها جداست
هرجا كه هست به فكر ماست.»
زهرا: «گفتي توي دنياي ماست
آقايي كه مهربونه
اون كه امام آدماست
هميشه مشغول دعاست
دوستش دارم خيلي زياد
چه كار كنم كه اون بياد؟»
مادر (مريم): «بايد كه خوب خوب باشيم
حرف هاي زشت و بد نگيم
دروغ نگيم دعا كنيم
خدامونو صدا كنيم
بگيم ديگه آقا بياد
دوستش داريم خيلي زياد
بايد همش ثواب كنيم
برف بدي را آب كنيم
اون روز مي شه دنيا قشنگ
اين جا و آن جا رنگارنگ
مياد آقاي مهربون
ماه قشنگ آسمون.»
زهرا: «قول مي دم از همين حالا
ديگه دروغ نگم مامان
با همه مهربون باشم
همش به فكر اون باشم
كمك كنم به آدما
تا برن از دنيا غما
ديگه نگم حرفاي زشت
تا بشه دنيامون بهشت.»
مادر (مريم): «دختر من صدآفرين
راه درستش است همين
اگر تموم بچه ها
مثل تو فكر كنن مامان
دنيا مي شه مثل بهشت
از بين مي رن چيزهاي زشت
چون كه مي آد امام ما
مولاي خوب بچه ها
پس بايد با هم دعا كنيم.»
 

ربابه علي نتاج ملكشاه، استان سمنان، شهرستان شهميرزاد





:: برچسب‌ها: جشن به يادماندني ,
:: بازدید از این مطلب : 70
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 10 تير 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: