امام رضا(ع) آیت حقّ
نوشته شده توسط : feraghat90

آیت حقّ

مسلمانان جهان درسال 148 هـ ق، هدیه ای بزرگ و الهی را دریافت نمودند و آن میلاد هشتمین حجت خدا بود، نام مبارکش علی، لقب مشهور آن حضرت، رضا و کنیه معروف ایشان، ابوالحسن است. پدر بزرگوارش، امام موسی بن جعفر(ع)، هفتمین امام شیعیان و مادر آن حضرت بانویی پاکدامن و پرهیزکار به نام تکتم که بعدها طاهره نامیده شد. همسر مکرمه حضرت رضا علیه السلام اُمّ ولًد مادر امام جواد (ع) است.

 

1.      نام: علی

2.      لقب: رضا*

3.     کنیه: ابوالحسن

4.     نام پدر: موسی

5.     نام مادر: نجمه تکتم

6.     تاریخ ولادت: ۱۱ذی القعده سال ۱۴۸هجری

7.     محل ولادت: مدینه منوره

8.     مدت امامت: ۲۰ سال

9.     مدت عمر: ۵۵ سال

10. تاریخ شهادت: آخر ماه صفر سال ۲۰۳هجری

11. علت شهادت: انگور زهر آلود

12. نام قاتل: مأمون ملعون

13. محل دفن: خراسان

14. تعداد فرزندان: ۱پسر و ۱دختر

نسب امام رضا(ع)

علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی ابی طالب(ع) هشتمین امام اهل بیت است، که در مدینه متولد شده، و در طوس وفات یافته است. در مورد نام مادر امام هشتم(ع) اختلاف بسیاری است، گفته شده که نام مادر آن حضرت، خیزران بوده است و برخی أروی گفته اند، که ملقب به شقراء نوبیه بوده است، و بعضی نام مادرش را نجمه دانسته اند، که کنیه اش ام البنین بوده است و برخی سکن نوبیه گفته اند، و نیز گروهی نام مادر آن حضرت را تکتم نوشته اند، و شاید این دسته به آنچه در شعر یکی از مدیحه سرایان آن حضرت آمده است، استناد جسته اند:ألا إن خیر الناس نفساً و والداً و رهطاً و أجداداً، علی المعظم اتتنا به للعلم و الحلم ثامناً إماماً یؤدی حجه الله (تکتم)

 

زندگانی امام رضا(ع)

درتعیین ماه و سال تولد آن حضرت، اختلاف زیادی وجود دارد، همچنان که در ماه و سال شهادت آن امام بزرگوار نیز اختلاف است، و تفاوت این اقوال هم کم نیست، و در برخی از آنها از پنج سال بیشتر است، و چون آنچه در این باره گفته اند، درهم و آمیخته است، و تعیین قول صحیح دشوار می باشد، لذا بدون این که یکی از این اقوال را اختیار و در این جا ذکر کنیم، همه آنها را از نظر خوانندگان می گذرانیم، زیرا در بررسی و استقصای قول صحیح، و اقامه دلیل برای اثبات صحّت آن، فایده مهمّی مترتب نیست.تولّد آن حضرت درمدینه در روز پنجشنبه یا جمعه 11 ذی الحجّه، یا ذی القعده، یا ربیع الاول سال 148 یا 153 هـ اتفاق افتاده است.درتعیین ماه و سال شهادت آن حضرت، اختلاف زیادی وجود دارد. شهادت آن بزرگوار، آخر ماه صفر، و به ظن قوی قول شیخ صدوق که وفات آن امام را درسال 203 ذکر کرده است، و این همان سالی است، که مأمون به سوی عراق رهسپار شده است، و این که وفات آن حضرت سال206 بوده، قطعاً صحیح نیست زیرا مأمون در سال 204 وارد بغداد شده، و مسلم است که وفات امام(ع) درهنگامی واقع شده که او راهی سفر بغداد بوده است.

 

اسامی فرزندان  امام رضا(ع)

در شماره و اسامی فرزندان امام اختلاف است.سبط بن جوزی در تذکره الخواص(1)، آنان را پنج تن نوشته به نامهای محمد، حسن، جعفر، ابراهیم و عایشه. در کتاب قرب الاسناد از قول برنطی فرزندان امام را دو تن نوشته به نامهای محمد و موسی(2)، یا محمد و جعفر(3). محدث قمی غیر ار امام جواد(ع) از دختری به نام فاطمه نام برده است(4).اما شسخ مفید بر این است که امام (ع) را فرزندی جز امام جواد(ع) نبوده است. علامه مجلسی و ابن شهر آشوب و طبرسی نیز بر همین اعتقاد می باشند.(5)محمد بن عیسی گوید: خدمت ابی جعفر امام جواد(ع) رسیدم و درباره ی موضوعاتی با من مناظره کرد. سپس فرمود: یا اباعلی! شک و تردید از میان برفت. پدرم جز من فرزندی ندارد(6) (یعنی اگر پدر من هم مانند امامان سابق پسرانی متعدد داشت ممکن بود نسبت به تعیین امام از میان آنها شکی پدید اید).امام رضا(ع) به حنان بن سویز فرمود: برای من جز یک فرزند نخواهد بود، لیکن خداوند از او ذریه ی فراوانی به وجود خواهد آورد.(7)آن چه محقق است این است که امام رضا(ع) جز امام جواد(ع) فرزندی نداشته و آن چه غیر از این گفته شده به ثبوت نرسیده است.(8)

 

اخلاق نيکو امام رضا(ع)

از ابراهيم بن عباس نقل است كه گفت: امام رضا(ع) با سخن هرگز به هيچ كس جفا نكرد و كلام كسى را نبريد تا مگر شخص از گفتن باز ايستد. و حاجتى را كه مى‏توانست‏برآورده سازد رد نمى‏كرد. پاهايش را دراز نمى‏كرد و هرگز روبه‏روى كسى كه نشسته بود، تكيه نمى‏داد و هيچ كس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمى‏داد. هرگز آب دهان بر زمين نمى‏افكند و در خنده‏اش قهقهه نمى‏زد بلكه تبسم مى‏نمود. كلينى در كافى به سند خود نقل كرده است كه مهمانى براى امام رضا(ع) رسيد. امام شب در كنار مهمان نشسته بود و با وى سخن مى‏گفت كه ناگهان وضع چراغ تغيير كرد. مرد مهمان دستش را دراز كرد تا چراغ را درست كند ولى امام او را از اين كار بازداشت و خود به درست كردن چراغ پرداخت و كار آن را راست كرد. سپس فرمود: ما قومى هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمى‏گيريم. همچنين در كافى به سند خود از ياسر و نادر خادمان امام رضا(ع) نقل شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله عليه، به ما فرمود: اگر من بالاى سرتان بودم و شما خواستيد از جا برخيزيد، در حالى كه غذا مى‏خوريد برنخيزيد تا از خوردن دست‏بكشيد و بسيار اتفاق مى‏افتاد كه امام بعضى از ما را صدا مى‏زد و چون به ايشان گفته مى‏شد آنان در حال خوردن هستند، مى‏فرمود: بگذاريدشان تا از خوردن دست‏بكشند.

 

مشهورترین لقب

مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او رضا خوانده اند که مأمون به او خشنود شد.»زندگى و شخصیت امامان شیعه، دو جنبه ارزشى متمایز و با این حال مرتبط با هم دارد:

 

اول: شخصیت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان که در طول زندگى ایشان، در منظر همگان شکل گرفته است و فهم و ادراک آن نیاز به پیش زمینه‏ هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلکه هر بیننده فهیم و داراى شعور و انصاف مى‏تواند، ارزش ها و امتیازهاى آنان را دریابد و بشناسد.

دوم: شخصیت معنوى و الهى آنان که ریشه در عنایت ویژه خداوند نسبت به ایشان دارد. شناخت این بعد از شخصیت اهل بیت نیاز به معرفت هاى پیشین دارد؛ یعنى نخست باید به رسالت پیامبر(ص) ایمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولایت عترت را پذیرفت و براى شناخت جایگاه عترت به روایات و راویان معتبر اعتماد کرد و کوتاه سخن این که بینش هاى مذهبى مختلف، مى‏تواند مانع شناخت این بعد از شخصیت اهل‏ بیت علیهم السلام باشد.

 

حیات اجتماعی امام رضا علیه السلام

دوران حیات امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.چنان که می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر که مأمون با زور حکومت می کرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حکم می راند… نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می کند که (در این دوران) پایگاه مردمی مکتب علی علیه السلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدی بسیار رشد کرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود که امام علیه السلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت».گرچه که در دوران امامت امام رضا علیه السلام دو مرحله فعالیت در سالهای خلافت هارون و سالهای خلافت مامون را می توان از یکدیگر جدا کرد و برای هر یک از این دو مرحله ویژگیهای متمایز از دیگری یافت، اما اگر به ویژگی عمومی این دوران بنگریم، خواهیم دید «هنگامی که نوبت به امام هشتم علیه السلام می رسد… دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امکانات بسیار زیاد است که منتهی می شود به مسئله ولایتعهدی. البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگی می کردند. یعنی کوشش و تلاش را داشتند، حرکت را داشتند، تماس را داشتند، منتهی با پوشش کامل … مثلاً دعبل خزاعی که در باره امام هشتم در دوران ولایتعهدی آن طور حرف می زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده. جامه ای که دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عباس را که جزو مداحان علی بن موسی الرضاست، یا دیگران و دیگران این جامعه بایستی در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه ای نداشته باشد. آنچه در دوران علی بن موسی الرضا علیه السلام یعنی ولایتعهدی پیش آمد نشان دهنده این است وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهای آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السلام خیلی بالا بوده است. به هر حال همه اینها موجب شد که علی بن موسی الرضا علیه السلام بتوانند کار وسیعی بکنند که اوج آن به مساله ولایتعهدی منتهی شد».حقیقت آن است که در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مأمون به امام کمک کرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش کشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان کند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت که شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در کنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی که در پیش گرفته بود سرانجام به تحکیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حکومت اسلامی انجامید. او خود یک بار زمانی که درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مامون چنین اظهار می دارد: «این مساله که بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی که داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از کوچه های مدینه می گذشتم، در حالی که در این شهر عزیزتر از من کسی نبود». در این جا بسنده است سخن ابن مونس – دشمن امام – را بیاوریم که به مأمون می گوید: ای امیر مؤمنان، این که اکنون در کنار توست بتی است که به جای خدا پرستش می شود.در چنین شرایطی و پس از آن که حضرت رضا علیه السلام بعد از پدر مسئولیت رهبری و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقیم با پایگاه های مردمی خود دیدار کند و درباره همه کارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنین بود که پیش از آن که به منطقه ای حرکت کند، نماینده ای به دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه کند تا وقتی وارد شهر می شود مردم آماده استقبال و دیدار با او باشند. سپس با گروههای بسیار بزرگ مردم اجتماع بر پا می کرد و در باره امامت و رهبری خود با آنان گفتگو می فرمود. آنگاه از آنان می خواست تا از او پرسش کنند تا پاسخ آنان را در زمینه های گوناگون معارف اسلامی بدهد. سپس می خواست که با دانشمندان علم کلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیر مسلمان ملاقات کند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره بپردازند.

 

پدران حضرت رضا علیه السلام به همه این فعالیتهای آشکار مبادرت نمی کردند. آنان شخصاً به مسافرت نمی رفتند تا بتوانند مستقیم و آشکار با پایگاه های مردمی خود تماس حاصل کنند. اما در دوران امام رضا علیه السلام این مسئله امری طبیعی بود، چرا که پایگاههای مردمی بسیار شده و نفوذ مکتب امام علی علیه السلام از نظر روحی و فکری و اجتماعی در دل مسلمانان که با امام آگاهانه همیاری می کردند افزایش یافته بود.پس از آنکه امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایی خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههای مردمی خود صرف کرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلی آنان با کار امام به این معنی نبود که او زمام کارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاه های مردمی، امام بخوبی می دانست و اوضاع و احوال اجتماعی نشان می داد که جنبش امام علیه السلام در حدی نیست که حکومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههای گسترده ای که حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانی می کردند، اما نظیر این پایگاهها به این درد نمی خورد که پایه حکومت امام علیه السلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فکری پیچیده و عمومی بود و از قهرمانی عاطفی نشانی داشت. این همان احساسهای آتشین بود که روزگاری پایه و اساسی بود که بنی عباس بر آن تکیه کردند و برای رسیدن به حکومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاه ها و مانند های آن به درد آن نمی خورد که راه را برای حکومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.امام رضا علیه السلام در این مرحله خود را آماده آن می کرد تا مهار حکومت را به دست گیرد، اما با شکلی که خود مطرح کرده بود و می خواست نه در شکلی که مأمون اراده می کرد و در آن شکل ولایتعهدی را به او عرضه داشت و او آنرا رد کرد و نخواست.این تصویری است از دوران امام که می تواند در تفسیر دو رخداد مهم یعنی مسئله ولایتعهدی و نیز مسئله پیشنهاد خلافت به امام از سوی مأمون ما را راهگشا باشد. به تعبیری دیگر، می توان گفت تنشهای موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایی از طوفانی بود که از چند دهه قبل علیه حکومت اموی و از سوی دو خاندان مهم علوی و عباسی بر پا شده بود. در میان چنین طوفانی بود که قدرت طلبان خاندان عباسی بر اسبهای لجام گسیخته خود می نشستند و هر گونه که می خواستند به سوی هدف خود – و با این دیدگاه که هدف وسیله را توجیه می کند – می رانند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده های مردم خنجری هم از پشت به خاندان علوی می زدند و پس از آن میوه ای را که در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ در می ربودند.خاندان عباسی از سویی از نام «آل محمد» سوء استفاده می کرد، چندان که گاه به خاطر نزدیکی طرز کار یا تبلیغاتشان با آل علی، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود می کردند که همان خط آل علی هستند. حتی لباس سیاه بر تن کردند و می گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان کربلا و زید و یحیی است، و عده ای حتی از سرانشان، خیال می کردند که دارند برای آل علی کار می کنند.از سویی دیگر نیز همین خلفای خاندان عباسی از همان روزهای نخست سلطه خود کاملاً میزان نفوذ علویان را می دانستند و از آن بیم داشتند. سختگیریهایی که از همان دوران آغازین حکومت عباسی علیه بذ الحسن به عمل آمد، گواهی بر این ترس و وحشت عباسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است. گواهی دیگر آن که آورده اند: منصور هنگامی که به جنگ با محمد بن عبدالله و برادرش ابراهیم – از علویان – مشغول بود شبها را نمی خوابید، حتی در همین زمان دو کنیز برای او آوردند که آنها را رد کرد و گفت: «امروز روز زنان نیست و مرا با آنان کاری نه، تا آن زمان که بدانم سر ابراهیم از آن من و یا سر من از آن ابراهیم می شود. او در همین جنگها پنجاه روز جامه از تن نکند و از فزونی اندوه نمی توانست درست سخن خود را پی گیرد.»این نگرانی در دوران پس از منصور نیز ادامه یافت و نگرانی مهدی و هارون عباسی بیش از منصور بود، چندان که در همین دوران امام کاظم علیه السلام آن زندانهای سخت خود را گذراند. پس از این دو، نوبت به مأمون رسید. در دوران مأمون مسئله دشوارتر و بزرگتر و مشکل آفرین تر بود. چه، شورشها و فتنه های فراوانی سرتاسر ولایتها و شهر های بزرگ اسلامی را در برگرفته بود تا جایی که مأمون نمی دانست چگونه آغاز کند و چه سان به حل مسئله بپردازد. او می دید و از این رنج می برد که سر نوشتش و سر نوشت خلافتش در معرض تند بادهایی قرار گرفته که از هر سو بر آن می تازد.مأمون در کنار این ترس و نگرانی از هوشی سرشار، فهمی قوی، درایتی بی سابقه، شجاعتی کم نظیر و جدیتی راهگشا بهره مند بود و اینها همه در کنار هم، او را بدان رهنمون گشت که ابتکاری تازه بر روی صحنه آورد و امام هشتم را باتجربه ای بزرگ رویاروی سازد و مسئله ولایتعهدی را پیش آورد، هرچند در این زمینه نیز، تدبیر امام علیه السلام او را ناکام ساخت.

 

آیا نام تنها دختر امام رضا علیه السلام عایشه است؟

پاسخ: در تعداد اولاد حضرت امام رضا (ع) اختلاف نظر عجیبی است، در حالی که شیخ مفید در الارشاد می فرماید: "و مضی الرضا بن موسی علیه السلام ولم یترک ولداً نعلمه الا ابن الامام بعده ابا جعفر بن محمد علی علیهما السلام و کانت سنه الیوم وفاه ابیه سبع سننین و اشهراً(10)یعنی امام رضا (ع) از دنیا رفت و تا آنجا که ما می دانیم فرزندی از او جز حضرت امام محمد تقی باقی نمانده بود و در روز وفات امام رضا (ع) سن شریف او هفت سال و چند ماه بود.ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری از علمای قرن چهارم می گوید: تنها فرزند آن حضرت امام محمد تقی بوده است. (11)و ابن شهر آشوب در مناقب ج 2 ص 417 می گوید:"و ولده محمد الامام"فقط تنها فرزندش امام محمد تقی (ع) بوده است.اما مرحوم علامه مجلسی در (تذکره الأئمه ص 116 نشر مولانا) و اربلی (در کتاب کشف الغمه فی معرفه الأئمه ج3، ص 60 چاپ دار الأضواء بیروت) و سبط بن جوزی (در تذکره الخواص ص 258 ) می گویند که: آن حضرت 5 پسر و یک دختر داشته است به این اسامی: 1. محمد تقی 2. حسن 3. حسین 4. جعفر 5. ابراهیم 6. عائشه. و مرحوم مقدس اردبیلی در کتاب (حدیقه الشیعه ص 634 ) و سید علی اکبر فرش در کتاب (خاندان وحی ص 570 ) هر دو قول را بدون اختیار یکی از آنها، نقل می کنند. مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال می گوید که: امام در زمان شهادت تنها یک پسر (امام محمد تقی) را دارا بوده است و باز با شواهدی قائل است که حضرت رضا دختری داشته است به نام فاطمه و این دختر را به ازدواج محمد بن جعفر بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر ابن ابیطالب  در آورده است.(12)شاید بتوان  این دو قول را اینگونه جمع کرد که امام رضا (ع) دارای 5 پسر و یک دختر بوده است اما هنگام شهادت تنها امام محمد تقی باقی مانده و بقیه از دنیا رفته باشند.

 


 

امام رضا(ع) در آئینه شعر

 

کوچه‌های خراسان

 

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند

موج‌های پريشان تو را می‌شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

 

ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رويش است و طراوت

 

زين سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

هم تو گل‌های اين باغ را می‌شناسی

 

هم تمام شهيدان تو را می‌شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی

 

ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

بوی توحيد مشروط بر بودن توست

 

ای که آيات قرآن تو را می‌شناسند

گرچه روی از همه خلق پوشيده داری

 

آی پيدای پنهان تو را می‌شناسند

اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد

 

چون تمام غريبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را ديده بودم

 

کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند

قيصر امين‌پور

 

عاشقان را کو پناهی غير توس؟

 

ای دل! من آتشين آهی بر آر

تا بسوزی دامن ايـن روزگار

روزگـار مـردمی‌ها سوخته

چهره‌ی نامــردمی افروخـته

کينه‌ها در سينه‌ها انباشته

پرچــــم رنگ و ريـا افراشته

دشت سبز اما ز خار و کاکتوس

وز تبر شد هيمـه عود و آبنوس

آب دريا تن به موج کف سپرد

مـوج دريا اوج را از يــاد بـرد

جان‌به‌لب شد از رياکاری شرف

خوب بودن مرد و بودن شد هدف

آب هم آييــنه را گم کرده اسـت

سنگ در دل‌ها تراکم کرده است

تيرگی انبوه شـد پشت سحـر

صبح در آفاق شب شد دربه‌در

نغمه‌های عشق هم خاموش شد

اين قلندر بـاز شولاپوش شد

ارغوان روی او کم‌رنگ شد

پرنيانش هم‌نشين سنـگ شـد

خاک را از خار و خس انباشتند

ياس را در کرت شبدر کاشتنـد

نامرادی را دوا در کـار نيست

مـهر دارو در دل بازار نيـست

گـر دلی مجروح گردد از جفا

نيست گلخندی که تا يابد شفـا

نسخه‌ای نو در فـريب آورده‌اند

بوسه، دارويی که پنهان کرده‌اند

در دل اين روزگار پرفـسوس

عاشقان را کو پناهی غير توس

ای شفابخش دل بـيمار ما!

چاره‌ای کن از نگه در کار ما

خيل صيادان که در هر پشته‌اند

آهوان دشـت‌ها را کـشته‌اند

تا نـهد دل در رهت پا در رکـاب

اشک پيش افتاد و دل را زد به آب

سيدعلی موسوی گرمارودی

 

آشناى غريبان

 

كاش يك شب باز مهمان دو چشمت می‌شدم

 

ريزه خوار مشرق خوان دو چشمت می‌شدم

كـاش يك شب می‌گذشتم از فراز چشم تو

 

گرم گلگشـت خـراسان دو چشمت می‌شدم

كـاش يـك شب می‌سرودم گنبد زرد تو را

 

فارغ از دنيا، غزلخوان دو چشمت می‌شدم

كاش يك شب می‌نشستم بر ضريح چشم تو

 

بـاز هـم پـابـند پيمان دو چشمت می‌شدم

صحن و ايوان تو را اى كاش جارو می‌زدم

 

چـون كـبوترها نگهبان دو چشمت می‌شدم

ضـامن آهـوست چشمان دو شهد روشنت

 

كـاش آهـوى بـيابان دو چشمت می‌شدم




:: بازدید از این مطلب : 58

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: