گلى گم كرده ام مى جويم او را
بهر گل مى رسم مى بويم او را
گل من يك نشانى در بدن داشت
يكى پيراهن كهنه به تن داشت
اگر پيدا كنم زيبا گلم را
به آب ديدگان مى شويم او را
گل گم كرده ات خواهر منم من
سرور سينه ات خواهر منم من
نشانى را كه گفتى جان خواهر
كه دارد در بدن خواهر منم من
در آندم زينب غم ديده ى زار
روان اشك از دو چشمان گهربار
شتابان رفت و آن محزون نالان
بسوى قتلگه با حال افگار
صداى آشنائى آمدش گوش
كه شد از كف برونش طاقت و هوش
بسوى آن صدا شد زار و نالان
گل خود را بديد و كرد افغان
![](http://www.quranct.com/gallery/images/3/1_zynab3.jpg)
هرگز كسى چون من تن بى سر نبوسيد
بوسيدم آن جايى كه پيغمبر نبوسيد
حيدر نبوسيد, زهرا نبوسيد
حتى نسيم صحرا نبوسيد
وقتى كه در درياى خون زينب شنا كرد
لب را به رگ هاى برادر آشنا كرد
گفت اى برادر كو رإس پاكت
بينم چسان من, غلطان بخاكت
اين سر كه ريزد از لبش شهد حلاوت
فردا به نوك نى كند قرآن تلاوت
با اين كه اين سر, مشكوه نور است
مهمان سرايش, كنج تنور است
(محمد جواد شفق)