نوشته شده توسط : feraghat90

 

 

با هم دوره گردي مي كرديم، كاسه بشقاب مي فروختيم. آخر شب، وقتي مي خواستيم پول را تقسيم كنيم، با اين كه هر دو يك سرمايه گذاشته بوديم اما او مي گفت: شما پنج نفريد، ما سه نفر، پول را تقسيم به هشت مي كرد. مي گفتم: نصف سرمايه را تو گذاشتي، نصف ديگر را من گذاشتم، هر دو هم به يك اندازه كار كرديم، مي گفت: نه ...

 



:: بازدید از این مطلب : 276
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 اسفند 1385 | نظرات ()